پروژه دانشجویی مقاله هنر شاعری یا شاعر هنری فایل ورد (word)
پروژه دانشجویی مقاله هنر شاعری یا شاعر هنری فایل ورد (word) دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله هنر شاعری یا شاعر هنری فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله هنر شاعری یا شاعر هنری فایل ورد (word)
چکیده
مقدمه
هنر به معنای خاص از دیدگاه نظامی
الف ) موسیقی در اشعار نظامی
ب ) نقاشی در اشعار نظامی
ج ) معماری و هنرهای مربوط به آن در اشعار نظامی
د ) شعر و آواز در اثار نظامی
ه ) توجه نظامی به خوشنویسی (Calligraphy)
فهرست منابع
مقدمه
هنر و ادبیات ،برای خدمت به انسان و پاسخگویی به بخشی از نیازهای روحی او پدیدار شده و همراه با دگردیسی زندگی ، دچار تحول شده اند . نخستین دست نوشته های آدمی ، نقاشی را به ذهن متبادر می کند و اولین زمزمه های او ، یادآور شعر و ادبیات است ، از همین رو می توان نتیجه گرفت که پیوند این دو ، پیشینه ای به دیرینگی تاریخ بشر دارد
پیوستگی درونی و ذاتی هنر و ادبیات در پاره ای موارد ، به قدری زیاد است که نمی توان این دو را از هم تفکیک کرد . اولین نکته ای که در این تحقیق باید به آن توجه کرد ، جامعیت این دو واژه در گذشته است و فضای حاکم بر ادبیات و هنر ، برخاسته از این نوع نگرش است . ادبیات (literature) در معنای عام و سنتی خود ، به اندازه ای گسترده و دراز دامن است که هر نوع نوشته را در بر می گیرد و شامل تمام دانش هایی است که در قالب ادبیات جلوه یافته اند ؛ ولی در معنای خاص و امروزی خود « به آثاری در گونه های (Genres) بر جست ادبی یعنی حماسه ،درام ، غزل ،رمان ، داستان کوتاه و قصیده اطلاق می شود » (Cuddon,1984:365)
هنر نیز در گذشته ، مفهوم سنتی ای داشت که شامل تمام دستاوردهای فکری و عملی انسان بود و در دایر محدود واژه art قرار نمی گرفت بلکه تمام کمالات و فضایل بشری را شامل می شد . ریش این واژه را سانسکریت می دانند که از ترکیب کلم « سو» (نیک ) و « نر» ( مرد یا زن ) شکل گرفته و در زبان اوستایی حرف (س) به (ه) تبدیل شده و « هونر» در فارسی میانه به صورت « هنر» در آمده است . گروهی دیگر این کلمه را شکل گرفته از « هو» ( خوب) و « نر» (مرد) می دانند
کادول (Caudwell) هنر را واکنش هوشیارانه و ژرف انسان نسبت به جهان می داند (تامسون، 2536 :66 ) که مطابق آن ، انسان می کوشد تا جهان را با خلاقیت خود بازآفرینی کند . شاید یکی از جامع ترین تعاریف هنر که هنرهای امروزی را در خود جای می دهد ، عقید ورون (لاتین) ( 85 – 1825 ) باشد که « هنر تجلی احساس (emotion) است که از خارج ، به وسیل ترکیب خط ها ، شکل ها ،رنگ ها و یا از راه توالی اشارات و حرکات ، صداها یا الفاظ که تابع اوزان معینی هستند ، انتقال می یابد » ( تولستوی ، 1345 : 6 -45)
پاسخ به این سوال که ادبیات ، گونه ای از هنر است یا هنر شاخه ای از ادبیات ، ارتباط مستقیمی به نگرش ما دارد که هنر و ادبیات را در مفهوم عام یا خاص خود در نظر بگیریم و یکی از آن دو را زیر شاخ دیگری قرار دهیم اما در هر حال ، باید گوشه چشمی به سخن یاکوب برونوفسکی (Jacob Bronowski) داشته باشیم که این دو « در یکدیگر سهیم اند و این مهم تراز تفاوت های مضامینی واقعی است که از یکدیگر جداشان می کند » (طلا مینایی ،2536 :9)
نظامی از جمله شاعرانی است که از گونه ای مختلف هنر در اشعار خود بهره برده و به آن ها پرداخته است . او به گونه ای در باب هنرهای مختلف سخن می گوید که گویی خود هم آن ها را تجربه کرده است . کاربرد واژه ها و اصطلاحات هنری در ادب فارسی ، پیشینه ای دیرین دارد اما هنر نظامی در به کارگیری شخصیت های هنری در اشعار است . اگر چه این شخصیت ها ، ساخت نظامی نیست و در اثار پیش از او نیز می توان ردپایی از آن ها به دست آورد ، اما باید پذیرفت که این شخصیت ها در منظومه های نظامی ، رنگ و بوی دیگری می یابند و به نوعی ، دست پرورد نظامی محسوب می شوند که از بافت کلی داستان جدا نیستند
هنر در آثارنظامی ، « به معنای بسیاری از قبیل حسن و شجاعت و حرفه و پیشه و فنون رزمی و سخنوری و شاعری و پیکرتراشی و نوازندگی و تقوی و حتی هر عمل به ظاهر بد ، که منتهی به خیری باشد ، به کار برده شده » (فرشبافیان صادقی ، 1372 : 104 ) و با این توصیف روشن می شود که در اشعار نظامی ، هم نگاه جامع و سنتی به هنر دیده می شود و هم نگرش خاص به آن درونمای این تحقیق ، هنر به معنای خاص را در برمی گیرد اما در ابتدا بایسته است ، نگاه کلی نظامی به هنر را بررسی کنیم
خلاقیت هنری و آفرینش دوبار طبیعت ، یکی از سنجه های تمیز بین انسان هاست و نظامی نیز آن را معیار برتری انسان ها بر یکدیگر می شمارد
نجوید کسی بر کسی برتری ز هر پایگاهی که والا بود
مگر از طریق هنر پروری هنرمند را پایه بالا بود
(نظامی ،[ بی تا ] 1 : 25 )
او اعتقاد دارد که هنر لطیفه ای است که آن را نمی توان در پس پرده ای نهفت چرا که خود را در وجود آدمی پدیدار می کند
هنر تابد از مردم گوهری چو نور از مه و تابش از مشتری
(همان : 38)
نظامی خود هنرمند است و شاید به همین دلیل ، سخنانی مطرح می کند که امروزه هم مصداق دارند . او به صراحت به ارتباط بالندگی هنر در وجود هنرمند و میزان اقبال مردم اشاره دارد ؛ همانگونه که پسند مردم ، هنر را پرورده می کند ، هنر بدون نواخت جامعه ، فرجامی جز تباهی نخواهد داشت
گر هنری در تن مردم بود چون نپسندی هنری گم بود
گر بژسندیش دگرسان شود چشم آن آب دو چندان شود
مردم پروره به جان پرورند گر هنری در طرفی بنگرند
(نظامی ،1384 :425)
از طرف دیگر ، تشخیص و تمییز هنر و اهل هنر را ، در گرو تجربه و تحقیق می داند که این توان در وجود همه کس یافت نمی شود
قدر اهل هنر کسی داند آنکه عیب از هنر نداند باز
کاو هنرنامه ها بسی خواند زو هنرمند کی پذیرد ساز
(نظامی ،1344:20)
باور داشت نظامی این است که هنر در سرشت همه وجود دارد اما شرط دیدن هنر ، داشتن دید هنربین است
در همه چیزی هنر و عیب هست عیب مبین تا هنر آری به دست
(نظامی ، 1384 : 367)
نکت آخر این که ، از دیر باز ، بی هنران در قاعد هرم جامعه و در اکثریت بوده اند و عرصه را بر هنرمندان که رأس این هرم را تشکیل می دهند تنگ میدان می کرده اند و نظامی هم به مانند بسیاری از اهل فضل ، از جفای آن ها که با دست بازی نااهلانه به سوی هنر ، آن را از شأن و شکوه حقیقی به سقوط رهنمون می شوند ، شکوه دارد
خاک زمین جز به هنر پاک نیست وین هنر امروز در این خاک نیست
گر هنری سر ز میان بر زند بی هنری دست بدان در زند
کار هنرمند به جان آورند تا هنرش را به زبان آورند
(همان :429)
هنر به معنای خاص از دیدگاه نظامی
شاید بتوان گفت نمایی از هنر آنچه در گذشته خنیانگری نامیده می شد ، در آثار نظامی جلوه نموده است ؛ چه خنیاگری « شامل موسیقی ، آواز ، شعر ،داستان سرایی و رقص می باشد که در ارتباط با امور بزمی ، رزمی ، درمانی ، دینی و ماوراءالطبیعه ، تولد ، عروسی ، عزاداری ، جشن های سالیانه و دیگر مراسم انجام می گیرد ». ( امان اللهی ، 1387 : 15 )
نشسته به رامش زهر کشوری غریب اوستادی و رامشگری
نواساز خنیانگران شگرف به قانون اوزان برآورده حرف
بریشم نوازان سعدی سرود به گردون برآورده آواز رود
سرایندگان ره ژهلوی ز بس نغمه داده نوا را نوای
همان ژای کوبان کشمیر زاد معلق زن از رقص چون دیو باد
ز یونانیان ارغنون زن بسی که برند هوش از دل هر کسی
(نظامی ، [بی تا] 2 : 5- 284)
افزون بر آن ، رگه هایی از برخی هنرها که هگل در « نظام هنرها » از آن ها نام می برد ، که رسالت آشکار کردن توان های نهان روح را بر عهده گرفتند و آن را به شکل های متفاوتی به انجام رساندند ( احمدی ، 1374 : 106 ) در آثار نظامی یافت می شود که ما به تفکیک موسیقی ، نقاشی ، معماری ، شعر و آواز و خوشنویسی را بررسی کرده ایم
الف ) موسیقی در اشعار نظامی
« موسیقی را با جملاتی نظیر علم صداها » ،« هنر صداها » و یا صداهایی که دارای ریتم (sounds series of) ملودی یا آهنگ و ساخت (structure) هستند ، تعریف می کنند « (رفیع پور ، 1375 :35)
پیشین ارتباط انسان و موسیقی به ماجرای خلقت باز می گردد ؛ در آن هنگام که روح از ورود به کالبد آدمی سرباز می زد ، او را با نوای موسیقیایی در تن جای دادند
;پس فرمان الهی شرف نفاذ یافت که روح به جسد آدم نقل کرده ، متمکن شود .از آنجا که لطافت و نزاهت روح بود و اکنون دارد از تحویل به جسد آدم علی نبینا و علیه السلام متوهم و متنفر بود . چون رحمت پروردگار دربار ابوالبشر نامتناهی بود . ندای عزت به جبرئیل علیه السلام رسید که به لطایف الحیل روح را به مسکن ابدی او راه نماید . روح الامین به فرمان رب العالمین به درون پیکر مطهر حضرت ابوالبشر در آمده ، به آواز حزین و مقام راست کلم « درآ در تن » ادا فرمود . مقارن این حال روح به درون حضرت خیرالخلایق آدم علیه السلام درآمد ; (منسوب به ارموی .1322 : 110)
بررسی تاریخ نشان می دهد که خنیاگران و موسیقی دانان از جایگاه ویژه ای در جامع ایرانی برخوردار بوده اند تا جایی که در برخی نظام ها ، طبق اجتماعی خاصی را تشکیل داده اند . بسامد بالای استفاده از اصطلاحات موسیقی و یاد کرد روایت هایی از سرگذشت خنیاگران در ادبیات فارسی ، نمود دیگری از جایگاه والای آنان در اجتماع است
نوا بازی کنان در پرد تنگ غزل گیسو کشان در دامن چنگ
به گوش چنگ در ابریشم ساز فکنده حلقه های محرم آواز
« تمامی کوشش موسیقی ایرانی در طول قرن ها ، ایجاد انسانی متعادل بوده است » ( فلامکی ، 1369 : 122 ) ؛ و هدف نظامی هم جز این نیست . او « با اطلاع کافی و جامع از ابزار موسیقی ، چگونگی نواختن ، طرز ساختن ، جنس و نوع مواد سازنده ، کاربرد آن ها در موقعیت های مختلف ، زیر و بم نواها و بسیاری اطلاعات دیگر از موسیقی ، این ابزارها را به خوبی به کار گرفته و تصاویری بکر آفریده است » ( امین ، 1385 :27) در داستان خسرو و شیرین ، آن جا که دو دلداده با سخن گفتن ره به جایی نمی برند ، نظامی با ظرافت وهنرمندی ، باربد و نکیسا را به عنوان رمز گوی آن دو وارد عرصه می کند تا مصداق این کلام هاینریش هانیه (Heinrich Heine) باشد که « هر جا که کلام نتواند پیش رود ، موسیقی آغاز می شود » ( احمدی ،1374 : 1 )
باربد نوازنده ای است که در موسیقی صد دستان داشته و نظامی ، سی لحن او را ذکر کرده است
در آمد باربد چون بلبل مست گرفته بربطی چون آب در دست
ز صد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش گهی دل دادی و گه بستدی هوش
(نظامی ،1383 : 190)
و نکیسا هنرمندی است که زمانه در لحن آواز از او خوشگوتری را به یاد ندارد
نکیسا نام مردی بود چنگی ندیمی خاص ،امیری سخت سنگی
کز او خوشگوتری در لحن آواز ندید این چنگ پشت ارغنون ساز
ز رود آواز موزون او بر آورد غنا را رسم تقطیع او بر آورد
(همان : 357)
شکوه های شیرین که از زبان نکیسا بیان می شود ، معقول و پذیرفتنی است ؛ به همین دلیل ، خسرو نیز به موسیقی پناه می برد تا ساحت خود را از ننگ بی وفایی مبرا کند . دو رازگوی از زبان دو دلداده سخن آمیخته با هنر می گویند و عرص سخن را که تنگ میدان شده بود ، فراخی می بخشند
برخی بر این باورند که « هیچ گونه قراردادی برای تعبیر و تفسیر صوت های عرضه شده بین نوازنده و شنونده وجود ندارد » (قطبی ، 1352 : 122 ) و « موسیقی در قلب پدید نمی آورد مگر آنچه در قلب است » (فارمر ، 1366 : 81 ) به همین دلیل ، خسرو و شیرین . نوای موسیقی را بر مقتضای روحیات و حالات درونی خویش برداشت می کنند و از اینجاست که خواننده انتظار وصال این دو را در وجود خویش پررنگ تر می یابد
« اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو » داستان دیگری است که در آن سخن از موسیقی است . ارسطو ادعا می کند که از همه داناتر است و افلاطون این سخن را برنمی تابد و درپی اثبات خود بر می آید که نتیج این تلاش ، خلق نواهای موسیقی برگرفته از موسیقی افلاک است که تأثیر بی مثالی دارد
خطی چارسو گرد خود در کشید نشست اندر آن خط نوا برکشید
دد و دام را از بیابان و کوه دوانید بر خود گروها گروه
دویدند هر یک به آواز او نهادن سر بر خط ساز او
همه یک یک از هوش رفتند پاک فتادند چون مرده بر روی خاک
نه گرگ جوان کرد بر میش زور نه شیر ژیان داشت پروای گور
دگر نسبتی را که دانست باز در آورد نغمه به آن جفت ساز
چنان کان ددان در خروش آمدند از آن بیهشی باز هوش آمدند
نظامی ،[بی تا] :67)
ارسطو بعد از شنیدن آواز افلاطون ، ترتیب اغانی می دهد اما موسیقی او تنها موجودات را بیهوش می کند ، بدین دلیل دوباره به افلاطون روی می آورد تا جان بخشی موسیقی او را بیاموزد اما افلاطون پیش از هوش آوردن حیوانات ، ارسطو را بیهوش می کند . در این جا فضل جای دیگر نشسته است و موسیقی دانی افلاطون ، تنها دلیلی است که دوباره ارسطو را به شاگردی او وا می دارد
درست است که افلاطون در موسیقی دستی داشته و اختراع ارغنون را به او نسبت می دهند ؛ اما خارخاری در وجود نظامی است که او را در سرودن این اشعار به وسواس بیشتر وا می دارد و به گونه ای دلنشین ، دامن او را بر میتابد تا دربار موسیقی و مطالب پیرامون آن ، داد سخن دهد
ب ) نقاشی در اشعار نظامی
کلمات کلیدی :
» نظر