سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی تحقیق در مورد نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا ف

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق در مورد نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا فایل ورد (word) دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق در مورد نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق در مورد نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق در مورد نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا فایل ورد (word) :

نگاهی به مکاتب شرق‏شناسی در اروپا

اولین اقدامات اروپاییان برای مطالعه درباره سرزمین‏های شرقی به خصوص شرق اسلامی به قرن‏های سیزدهم و چهاردهم میلادی همزمان با نهضت ترجمه متون اسلامی به زبان‏های اروپایی بازمی‏گردد که با تأسیس دانشگاه‏های اختصاصی از قرن هجدهم میلادی این مطالعات به صور ت آکادمیک درآمدند. مطالعات شرق‏شناسی در کشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزه‏ها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است که بر این اساس می‏توان آن را به مکاتب متفاوت تفکیک کرد. مقاله حاضر که ترجمه بخشی از نوشتار دکتر فتح ا لله الزیادی در کتاب «تاریخ الاستشراق الاروبی» است، به این مقوله پرداخته است.

مقدمه‏
تصور بر این است که شرق‏شناسی علی‏رغم این که در محیطهای گوناگون و متعدد صورت گرفته ماهیتی واحد و خصلت‏هایی مشترک دارد و اهداف و انگیزه‏ها و اسباب آن را می‏توان بر هر یک از شرق شناسان و فعالیت‏هایشان در هرجایی تطبیق داد. زیرا شرق‏شناسی پدیده‏ای غربی با ماهیتی تکاملی است که اگر چه برخی رویکردها و گرایش‏های آن متفاوت هستند، ولی رشته‏های مطالعاتی مختلف آن با یکدیگر توافق دارند. امّا این تصور چندان درست نمی‏نماید. زیرا در عمل مشاهده می‏کنیم مطالعات شرق‏شناسی به لحاظ اهداف و انگیزه‏ها، ماهیت

، محتوا و; تفاوت‏هایی با یکدیگر دارند و برای شناخت دقیق‏تر این پدیده لازم است آن را در قالب مکتب‏هایی تقسیم بندی کرد. البته این کار به سبب کم بودن منابع و مصادر قابل دسترس بسیار دشوار است و حتی کسانی که تاریخ شرق‏شناسی را رقم زده‏اند به آن راه نیافته‏اند و اغلب تحق یقاتشان را به بررسی انتقادی و تحلیلی فعالیت‏های شرق شناسان متمرکز کرده‏اند. در این میان برخی هم به دسته بندی مکاتب شرق‏شناسی توجه نموده‏اند مثلاً بعضی از محققان، شرق شناسان را در سه مکتب جای داده‏اند.

1. مکتبی که به مباحث قرآنی اختصاص دارد.
2. مکتبی که به پیامبر اسلام مربوط است.
3. مکتبی که به تاریخ عربی – اسلامی اختصاص یافته است.2

البته این تقسیم بندی قابل اعتماد نیست، زیرا به شرق‏شناسی از این منظر که فقط مربوط به اسلام و مسلمانان است، نگریسته است و این پذیرفتنی نیست، زیرا شرق‏شناسی حوزه‏ای وسیع‏تر است که همه فعالیت‏هایی را که به شرق مربوط می‏شود، در بر می‏گیرد خواه اسلامی باشد ی ا غیر اسلامی، دینی باشد یا زبان‏شناسی و یا هر گونه‏ای دیگر.
از کسان دیگری که به این امر توجه داشته‏اند نجیب العقیقی [نویسنده مصری ]است که فصلی از کتابش، المستشرقون، را در چاپ اوّل به این موضوع اختصاص داده بود و شرق‏شناسی را به دو مکتب منتسب کرده بود:

1. مکتب سیاسی که در حوزه ادبیات به معنای کلّی آن تحقیق می‏کند.
2. مکتب باستان‏شناسی که به آثار و ابنیه بازمانده از گذشته توجه دارد.3

با این حال او در بقیه کتابش به بررسی شرق شناسان بر اساس تقسیمات کشوری و جغرافیایی پرداخته و البته به ویژگی‏ها و خصوصیات مناطق و محیطهای فعالیت این شرق شناسان توجه نداشته و فقط تلاش خود را به ذکر نام شرق شناسان و آثارشان متمرکز کرده است. به طوری که کتاب او عبارت است از فهرستی بزرگ، مشتمل بر نام شمار زیادی از مردانی که در حوزه شرق‏شناسی ظهور کردند. بدین ترتیب عقیقی به تقسیم بندی جغرافیایی روی آورده و از تقسیم اول خود صرف‏نظر نموده است. به طوری که چاپ بعدی کتاب وی فاقد فصلی خاصّ درباره مکاتب شرق‏شناسی و ت قسیم‏بندی آنهاست. در واقع جای دادن شمار زیادی از شرق شناسان که دارای نژادهای مختلف، زبان‏های متفاوت و گرایش‏های متنوع و اهداف

متعدد بودند، در یک تقسیم منسجم کاری بس دشوار است و به نظر می‏رسد، تقسیم‏بندی آنان براساس تقسیمات جغرافیایی – کشوری – میسّرتر باش د. از این رو در ادامه به بررسی مکاتب شرق‏شناسی و ویژگی‏های آن‏ها در قالب همین تقسیم بندی خواهیم پرداخت.

مکتب بریتانیا
انگلستان از دوران بسیار قدیم با مشرق زمین در ارتباط بود و این ارتباط به سالهای پیش از ظهور اسلام باز می‏گردد. به طوری که بعضی ذکر کرده‏اند، روابط ایرلندی‏ها با نواحی شرقی از نیمه قرن سوم میلادی آغاز گردید، یعنی زمانی که گروهی از راهبان جهانگرد مسیح ی در سفر خود به اراضی مقدس به مصر، سوریه و فلسطین وارد شدند. امّا با وجود این سفرهای قدیمی، نوشته‏های انگلیسی‏ها درباره شرق فقط در قرن اوّل هجری/هفتم میلادی ظاهر شدند یعنی زمانی که «ویلبلاد»4 جهانگرد انگلیسی مطالبی درباره سفرش به سرزمین‏های عربی نوشت و ا ز آن پس دیگر زائران و تاجران و مسافران که به شرق سفر می‏کردند از وی پیروی کرده به نوشتن شرح سفرهایشان دست زدند.5

شرق‏شناسی انگلیسی دارای ویژگی‏های خاصّی بود در واقع، شرق‏شناسی بریتانیایی برخاسته از انگیزه‏های ذاتی بود که در تماس و ارتباط دانشمندان انگلیسی با اندلس و صقلیه به منظور آموختن زبان عربی و آگاهی از فلسفه یونانی در خلال آثار ترجمه شده به عربی در این زمینه ، جلوه‏گر شد. این انگیزه‏ها به تدریج به انگیزه‏های دینی تغییر یافتند که هدف آنها فعال‏سازی نهضت اعزام هیئت‏های تبشیری همراه با آموختن زبان عربی و برخی علوم دینی بود و در نهایت در شرق‏شناسی انگلیسی انگیزه‏های استعماری بروز کرد که در روابط نظامی و استعماری انگلستان در کشورهای شرقی تجلّی یافت. بدین ترتیب دو هدف مسیحی‏سازی شرق و استعمار نقش بارزی در تعیین مسیر و حرکت شرق‏شناسی انگلیسی بازی کردند.

مطالعات شرق‏شناسی انگلیسی، بر زبان عربی و آن چه که با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به زبان عربی مرتبط بود، متمرکز شده بود. دانشگاه‏های کمبریج و آکسفورد مهم‏ترین مراکزی بودند که شرق‏شناسی انگلیسی در آنها پا گرفت و رشد یافت. شماری از شرق شن اسان انگلیسی به طرق مختلف به عنوان اعضای فعال به مجامع مطالعات زبان عربی راه یافتند که از آن جمله می‏توان مارگلیوث‏6، نیکلسون‏7 و آلفرد گیوم‏8 را نام برد. هم‏چنین در بسیاری از دانشگاه‏های انگلستان کرسی‏های مطالعات شرقی تأسیس شدند و شمار آموزشگاه‏ها و مؤس ساتی که به مطالعه در خصوص زبان عربی می‏پرداختند، فزونی یافت و در کنار آن‏ها تعداد کتابخانه‏ها و چاپخانه‏هایی که در انتشار کتاب‏ها و نشریات مربوط به مطالعات شرقی فعالیت داشتند، زیاد شدند. در این قرون اخیر هم توجه شرق شناسان انگلیسی به مطالعات اسلامی در زم ینه‏های مختلف، افزایش یافت.

با توجه به اهداف تبشیری و استعماری انگلستان تحقیقات و توجهات شرق شناسان انگلیسی به برخی سرزمین‏های شرقی مانند هندوستان، مصر و شام معطوف گردید. و در همین راستا برخی شرق شناسان این کشور در کارهای نظامی و دیپلماسی وارد شدند و شماری از آنان به عنوان کارمند یا مستشار سیاسی یا نظامی در وزارت خانه امور خارجه یا وزارت مستعمرات به کار پرداختند مثلاً ریچارد بورتون (1821-1890 م) شرق شناس مشهور انگلیسی که پس از تحصیل در آکسفورد به خدمت ارتش بریتانیا در هند درآمد و به بسیاری از

کشورهای عربی سفر کرد و از حجاز و شهره ای مقدس آن دیدار نمود و مدتی کنسول انگلستان در سوریه بود.9 هم‏چنین چارلز مورواتسون (1844-1912 م) فارغ التحصیل دانشکده دوبلین در رشته علوم عربی و زبان‏شناسی که مدت‏ها در ارتش بریتانیا در مصر خدمت کرد.10 همین طور اکتشاف نفت در برخی کشورهای اسلامی در افزایش توجه انگلستان به شرق و در نتیجه افزایش آمورشگاه‏ها و مؤسساتی که به آموزش و مطالعه زبان‏های شرقی و در رأس آنها عربی اهتمام داشتند، تأثیر بسزایی داشت.

مکتب آلمان‏
ارتباط آلمان با شرق به قرن دهم میلادی می‏رسد، یعنی زمانی که اوتو امپراتور آلمان در سال 956 میلادی راهبی را با نام یوحنا به عنوان سفیر خود به نزد عبدالرحمن الناصر (300-350 ه/913-963 م) حاکم مسلمان اندلس روانه کرد و الناصر نیز به نوبه خود یکی از کشیش ‏های سرزمینش را به عنوان سفیر به دربار امپراتور آلمان فرستاد.11 امّا اولین آلمانی که به تدریس زبان عربی توجه کرد، کرستمنا (1554-1613 م) بود که کتابی را برای آموزش زبان عربی و چگونگی نوشتن به این زبان تدوین کرد.12 به دنبال او شرق شناسان آلمانی به فعالیت د ر مطالعات عربی و اسلامی روی آوردند. در خصوص شرق‏شناسی آلمانی دو نکته قابل توجه است که اکثر محققانی که به بررسی شرق‏شناسی آلمانی پرداخته‏اند به آن

اشاره کرده‏اند و این دو نکته عبارتند از: 1. آلمان در کشورهای عربی مستعمراتی نداشت از این رو شرق‏شناسی آلمانی از یوغ مسائل سیاسی آزاد بوده است. 2. آلمانی‏ها فعالیت‏های تبشیری و مسیحی‏سازی نداشتند، لذا شرق شناسان آلمانی از دست کاری و تحریف در تاریخ اسلام مبرّی هستند.

این دو نکته نیاز به دقت و تأمل بیشتری دارند، زیرا به نظر می‏رسد بر مدارک و اصول علمی استوار نیستند. در خصوص نکته اوّل اگر شرق‏شناسی را به مفهوم عام آن در نظر بگیریم یعنی هر فرد غیر مسلمانی که درباره اسلام مطالعه می‏کند و در یکی از شاخه‏های علوم اسلامی ت خصص می‏یابد و در مفاهیم آن‏ها دست اندازی و دست کاری می‏کند، می‏توان قسمت اوّل آن – یعنی این که آلمان مستعمراتی در کشورهای عربی و شرق نداشت – را پذیرفت امّا اگر شرق‏شناسی را به مفهوم دانشگاهی آن در نظر بگیریم، یعنی هر غربی که به مطالعات شرقی توجه دارد، هم ین را هم نمی‏توانیم بپذیریم زیرا کشور آلمان هم در مشرق زمین مستعمراتی داشت و منافع مختلفی در آنها برای خود فراهم ساخته بود و مناطق وسیعی از افریقا و آسیا

تحت استعمار این کشور قرار داشتند. امّا درباره قسمت دوم این نکته یعنی رها بودن شرق‏شناسی آلمانی از یو غ سیاست؛ شاید در خصوص شرق‏شناسی قدیمی آلمان درست باشد ولی در ادوار متأخر بدون شک شرق‏شناسی به نحوی مطیع سیاست شد و به خصوص اگر به قضیه اکتشاف نفت در کشورهای شرقی و به دنبال آن دگرگونی روابط آلمان با شرق توجه کنیم، این امر بعید به نظر نمی‏رسد. امّا درباره نکته دوم می‏توان گفت اصلاً درست نیست و سخنی بدون تعمق در تاریخ آلمان و نهضت شرق‏شناسی در آن کشور می‏باشد و بنابه دلایل زیر می‏توان آن را رد کرد:

1. به طور قطعی ثابت شده که آلمان انجمن‏های تبشیری داشته که به تقویت مادی و معنوی نهضت مسیحی‏سازی شرق می‏پرداختند. و یکی از مهم‏ترین گردهمایی‏های تبشیری که گردهمایی استعماری نامیده می‏شد در آلمان برگزار شد. در یکی از سخنرانی‏های این گردهمایی تأکید شده بو د که مبشران مسیحی خودشان را وقف فعالیت درباره اسلام و تحقیق در شئون مستعمرات آلمانی کرده‏اند و لازم است در عین مدارای با اسلام حتی‏الامکان برای جلوگیری از انتشار آن در مستعمرات آلمان تلاش شود.13

2. بعضی مصادر تأکید دارند که بسیاری از شرق شناسان پیشگام آلمانی نزد شرق شناسان فرانسوی و به خصوص سیلوستر دوساسی‏14، شخصیتی که همگان نقش او را در فعالیت‏های تبشیری و دینی می‏دانند، شاگردی کرده‏اند و از این طریق شرق شناسی آلمانی تحت تأثیر اندیشه‏های تبشیر ی فرانسوی قرار گرفت.

از این رو با توجه به علل مذکور نمی‏توان دو نکته یاد شده درباره ویژگی شرق‏شناسی آلمان را پذیرفت، امّا می‏توان به برخی خصلت‏های دیگر آن اشاره کرد. شرق شناسان آلمانی به پشتکار و صبر و حوصله معروف هستند. فعالیت‏های آنان به قدری پیگیر و دامنه دار بود که برخی از ایشان در اثر کثرت مطالعات و تحقیقاتشان به بیماری یا عوارض جسمی مبتلا می‏شدند مانند ووستنفلد15 که به سبب مطالعه بسیار بینایی خود را از دست داد. برخی دیگر نیز همه عمر خود را در راه تحقیق و بحث و مطالعه در این زمینه سپری کردند و حتی شخصیتی

مانند یوهان ر ایسکه‏16 شهید ادبیات عرب نامیده شد. احمد امین نویسنده مصری اظهار داشته که آلمانی‏ها به دقت در تحقیق و صبر و حوصله و توانایی در گرد آوری جزئیات پراکنده و به دست دادن دقیق‏ترین و عمیق‏ترین نتایج از آنها معروف هستند.17 از مهم‏ترین وجوه تمایز شرق‏شناسی آلمان ی توجه آن به تاریخ و فرهنگ قدیم مشرق زمین و سرزمین‏های اسلامی است. و نشانه بارز آن تمرکز زیاد بر فعالیت‏های مربوط به انتشار میراث فرهنگ اسلامی است. به حدّی که به گفته صلاح الدین منجّد محال است، آثاری را که یک شرق‏شناس آلمانی ارائه داده است یک مجمع علمی ب تواند عرضه کند.18

آغاز شرق‏شناسی آلمانی در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی خیلی دیرتر بود و تا قرن هجدهم میلادی اساساً فعالیت قابل ذکری برای شرق‏شناسان آلمانی نمی‏توان سراغ داد و در واقع فعالیت‏های آنان از این زمان به بعد بود. شمار زیادی از اولین شرق شناسان آلمانی شاگردان شرق‏شناس بزرگ فرانسوی، سیلوستر دوساسی بودند که شیوه کار او را به کشور خود آوردند. بدین گونه می‏توان نوع فعالیت‏های شرق‏شناسی آلمانی که متمرکز بر زبانشناسی بود و تأثیرپذیری آن از انگیزه‏های دینی را ردیابی کرد. این شرق شناسان تحت تأثیر استاد خود توجه خاصی به زبان و ادبیات عرب داشتنتد به طوری که تا اوایل قرن نوزدهم میلادی توجه آنها فقط به مطالعات زبانشناسی و ادبی معطوف بود، و بر همین اساس بیش از شرق

شناسان دیگر کشورها به تهیه معجم‏های عربی یا عربی – لاتینی و یا عربی – آلمانی، همت گماشتند. در این حوزه نام‏ های زیادی از دانشمندان آلمانی به چشم می‏خورد مانند فریتاج‏19 (1788-1861 م)، نلدکه‏20 (1836-1930م)، هانس ویر21 و کسان دیگر. شرق شناسان آلمانی هم‏چنین بیش از دیگران به تهیه فهرست مخطوطات عربی و اسلامی دست زدند و کارهای آنان در این زمینه بسیار دامنه دار بود حتی مثلاً بروکلمان مدتی حدود نیم قرن را برای تهیه کتابش – تاریخ ادبیات عرب – صرف کرد.22 اهتمام شرق شناسان آلمانی در این امور به گونه‏ای بود که برخی تحت تأثیر انگیزه‏های درونی – که ویژگی‏های آلمانی‏ها به شمار می‏رود – با سرمایه و امکانات شخصی خود به نشر و چاپ متون و نصوص عربی – اسلامی دست

زدند، در حالی که دیگر محققان غربی در این زمینه بسیار ممسک هستند. همین انگیزه‏های درونی گاه برخی از آنان را به حدّی سوق می‏داد که بیش از 50 زبان و لهجه مختلف را فرا می‏گرفتند. مانند فریدریش روکرت شرق شناس و شاعر آلمانی که به شعر و ادبیات عربی توجه خاصّ داشت و بخشی از قرآن را ترجمه کرد.23 یکی از عواملی که شرق‏شناسی آلمانی را در قرن نوزدهم به سوی زبان‏شناسی سوق داد کشف نفت در برخی کشورهای شرقی و گسترش روابط تجاری آلمان با کشورهای عربی بود به گونه‏ای که فعالیت‏های شرق‏شنا سی به سوی تحقیق در لهجه‏ها و زبانهای محلی به عنوان وسیله‏ای برای تحکیم روابط این کشورها کشیده شد و بر آن تمرکز یافت.

با توسعه مطالعات شرقی در آلمان، شماری از شرق شناسان آلمانی به عضویت در مجامع زبان‏شناسی درآمدند و بعضی دیگر به تدریس در دانشگاه‏های مختلف پرداختند و حتی برخی در دانشگاه‏های کشورهای عربی به خصوص در مصر به تدریس مشغول شدند مانند لیتمان‏24 (1875-1958 م) و برگستراسر25 (1886-1933) و پل کراوس‏26 (1904-1944 م). به تدریج شرق شناسان آلمانی به رشته‏های دیگری هم روی آوردند از جمله توجه آنان به باستان‏شناسی و حفاری در مناطق تاریخی معطوف گردید و حتی در برخی کشورهای عربی به خصوص در بیروت و قاهره و بغداد آموزشگاه‏های ی بدین منظور برپا کردند. از ابتدای قرن نوزدهم شرق‏شناسی آلمانی بر مطالعات اسلامی متمرکز گردید و از همین زمان مطالعات اسلامی (اسلام‏شناسی) در آلمان پی‏گیری می‏شد. بدین ترتیب مکتب شرق‏شناسی آلمانی به سبب تمرکز بر مطالعه در بلاد عربی و دین اسلام بدون توجه ب ه دیگر زبان‏ها و دین‏های شرقی با دیگر مکاتب شرق‏شناسی تفاوت یافت.

پیدایش حزب نازی در آلمان تأثیر ناخوشایندی بر فعالیت‏های شرق‏شناسی داشت. به سبب این امر برخی از بزرگان شرق‏شناسی آلمانی مانند ژوزف شاخت‏27 (1902-1962 م) به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. برخی نیز در طی جنگ کشته شدند و گروهی نیز تحت تأثیر جوّ فکری حاکم بر آلم ان قرار گرفته و فعالیت‏هایشان جهت‏گیری خاصّی یافت. بهر حال دستاوردهای مکتب شرق‏شناسی آلمان بسیار قابل توجه است! ادوارد سعید درباره دستاوردها و ویژگی‏های شرق‏شناسی آلمانی می‏گوید: «آن چه شرق‏شناسی آلمانی انجام داد این بود که آثار مختلفی را که دو امپراتوری بریتانیا و فرانسه در زمینه‏های متون، اساطیر، فرهنگ و زبان‏های شرقی گرد آورده بودند، پالایش و تنقیح و تحکیم کردند. امّا آن چه بین شرق شناسان آلمانی و شرق شناسان انگلو فرانسی و آمریکایی مشترک است، همان شیوه تسلط فکری آنان بر شرق است که در فرهنگ غربی وجود دارد.»28

مکتب ایتالیا
ایتالیا از قدیم دارای روابط گسترده‏ای با شرق بود. بعضی از محققان این ارتباط را به دوران پیش از میلاد مسیح می‏رسانند و این به سبب نزدیکی جغرافیایی ایتالیا – روم باستان – با برخی سرزمین‏های عربی و آفریقایی بود. در دوران اسلامی زمانی که اعراب مسلمان ج زیره سیسیل را فتح کردند، این روابط میان ایتالیا و جهان اسلام در بعد فرهنگی تحکیم بیشتری یافت. بعدها در زمانی که این جزیره دوباره ضمیمه خاک ایتالیا گردید و حاکمان نورماندی بر آن حکمرانی یافتند این وضعیت شدت بیشتری یافت به خصوص در عصر پادشاهی روژه اول (109 1-1101 م) و نواده او فردریک دوم (1198-1250 م) مشهورترین پادشاه سیسیل و علاقه‏مندترین آنان به فرهنگ اسلامی که دربارشان قبله‏گاه عالمان و فرهنگ دوستان در تمام سرزمین‏های شرقی بود. هم‏چنین وجود واتیکان – مرکز رهبری جهان کاتولیکی – در ایتالیا اثر زیادی بر تح کیم مناسبات میان این کشور و سرزمین‏های شرقی داشت، زیرا واتیکان جایگاه بسیار مهمی در فعالیت‏های تبشیری مسیحی و تلاش برای مسیحی‏سازی شرق در همه جا به عهده داشت.

با این حال، توجه و فعالیت رسمی ایتالیا در مطالعات شرقی تازه از قرن یازدهم میلادی آغاز شد. از زمانی که دانشگاه‏های ایتالیا به فعالیت و مطالعات عربی و اسلامی روی آوردند. این مطالعات نخست در سال 1076 میلادی در ناپل شروع شد و به دنبال آن در دیگر دانشگاه‏ها پیگیری گردید. شرق‏شناسی ایتالیایی حرکت خود را با هدف دینی آغاز کرد. این هدف به خوبی در این نکته آشکار است که بخش عمده سازمان‏های مربوط به شرق‏شناسی در ایتالیا با تلاش راهبان مسیحی شکل گرفت. از جمله می‏توان به تأسیس دانشکده مارونی‏ها در روم به سال 1584 می لادی اشاره کرد که به همت پدر گریگوریوس سیزدهم برپاشد و زبانهای شرقی در آن تدریس می‏گردید. و یا در سال 1623 میلادی کاردینال دومدیچی مدرسه زبانهای شرقی را در فلورانس بنیان نهاد و بعد از او کاردینال بروم، مدرسه زبان‏های شرقی را تأسیس کرد. بدین ترتیب واتیکان و فعالیت‏های تبشیری آن تأثیر زیادی در شکل‏گیری تحولات

شرق‏شناسی ایتالیایی داشت. با توجه به غلبه انگیزه‏ها و اهداف دینی بر شرق‏شناسی ایتالیایی فعالیت‏های آن بر مطالعه و تحقیق درباره اسلام و مسلمانان به خصوص اعراب و در کنار آن توجه به زبان عربی و تألیف کت اب‏هایی در این زمینه و در برخی لهجه‏های عربی متمرکز گردیده بود.

حکومت مسلمانان بر جزیره سیسیل بسیاری از شرق شناسان ایتالیایی را به تخصص در ابعاد مختلف تاریخ علوم اسلامی و عربی واداشت. نگاهی به تألیفات بزرگ‏ترین شرق شناسان این کشور مانند کایتانی‏29، سانتیلانا30، نللینو31 و گویدی‏32 این حقیقت را آشکار می‏سازد. امّا به تدریج اهداف دینی تغییر یافته و برخی اهداف استعماری به مکتب شرق‏شناسی ایتالیایی راه یافتند و این در زمانی بود که ایتالیا به اشغال نظامی کشورهای لیبی و اتیوپی اقدام کرد. در همین حال، اهداف علمی هم در راستای شرق‏شناسی ایتالیایی قرار گرفتند که در مهاجرت بسی اری از ایتالیایی‏ها به مراکز فرهنگی اسلامی برای کسب علم و دانش تجلّی یافت.

بدین ترتیب، برخی از شرق شناسان ایتالیایی توانستند به کشورهای شرقی سفر کرده و در آن‏جا زندگی کنند و در ضمن مطالعاتشان به تدریس در دانشگاه‏های این کشورها – به خصوص در مصر – بپردازند به طوری که شماری از اندیشمندان مسلمان در دو سده اخیر در نزد همین استادان ایتالیایی تحصیل کردند. بعضی از شرق شناسان ایتالیا به افتخار عضویت در مجامع متعدد علمی نایل شدند مانند کارلو نللینو، فرانچسکو گابریلی‏33 و ایگناتسیوگویدی. با گسترش شرق شناسی در ایتالیا کرسی‏های مطالعات شرقی و آموزشگاه‏های تخصصی و مجلات و نمایشگاه‏هایی در همین زمینه در این کشور بر پا گردیدند. همین طور مجموعه‏ای از مراکز فرهنگی در شماری از کشورهای عربی بر پا شدند. شرق شناسان ایتالیایی هم‏چنین با تلاش خستگی‏ناپذیر در نشر آثار اسلامی شرکت داشتند و در حفظ و فهرست نویسی و تحقیق میراث اسلامی همت گماردند.

یکی از ویژگی‏های متمایز شرق‏شناسی ایتالیایی نسبت به دیگر مکاتب، وجود زنان دانشمندی بود که با تلاش فراوان در حوزه مطالعات شرقی فعالیت می‏کردند. از جمله اینان ماریا نللینو34 دختر کارلو نللینو شرق‏شناس معروف و نیز اولگاپنتو35 مدیر کتابخانه ملّی رم و آنجلا کوداتزی‏36 و استرپانتا37 متخصص در تاریخ کشور لیبی بودند. از دیگر ویژگی‏های مکتب ایتالیا وجود نوعی وراثت علمی در بین شرق شناسان این کشور است. به این معنا که در حوزه مطالعات شرقی، فرزندان برخی شرق شناسان بزرگ دنباله رو پدرانشان بودند و همان مسیر را پیمودند و کارهایی را که پدرانشان آغاز کرده بودند، تکمیل نموده و آثار آنان را گردآوری و تدوین می‏کردند. از این قبیل باز می‏توان از گویدی و پسرش مایکل آنجلو38، گابریلی و پسرش

فرانچسکو و نللینو و دخترش ماریا را نام برد. این نکته نیز در مکتب شرق‏شناسی ایتالیا قابل توجه است که به زحمت می‏توان اثری چشم‏گیر و فعالیتی قابل ملاحظه از شرق شناسان ایتالیایی در حوزه‏های غیرعربی و غیراسلامی یافت به تعبیر دیگر مکتب ایتالیا به نواحی شرق غیراسلامی و به خصوص شرق دور کمتر توجه داشته است.
مکتب فرانسه‏
روابط فرانسه با شرق به اوایل قرن هشتم میلادی می‏رسد. زمانی که اعراب مسلمان پس از فتح اندلس به نبرد در متصرفات فرانسویان پرداختند. این روابط به سبب وجود دولت‏های اسلامی در اندلس و بعدها با حمله ناپلئون به مصر و در نهایت با اشغال بخش‏هایی از سرزمین‏ه ای شرقی توسط فرانسه افزایش و گسترش یافت.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر