سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی مقاله صائب تبریزی فایل ورد (word)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله صائب تبریزی فایل ورد (word) دارای 131 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله صائب تبریزی فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله صائب تبریزی فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله صائب تبریزی فایل ورد (word) :

صائب تبریزی

شرح حال صائب

میرزا محمد علی فرزند میرزا عبدالرحیم و برادرزاده خوش نویس مشهور شمس الدین ثانی معروف به شیرین قلم ، از اعقاب شمس الدین محمد شیرین مغربی ( متوفی 808 ) هجری که صائب تخلص می کرده بزرگترین و معروفترین منشاء سبک هندی است . پدرش از تاجران تبریزی اصفهان بود و پسرش محمد علی در حدود سال 1010 هجری در قریه عباس آباد نزدیک آن شهر ولادت یافت و بعد از تحصیلات و کسب فنون شاعری از حکیم رکنای کاشانی متخلص به مسیح و حکیم شفایی اصفهانی شاعران قرن یازدهم هجری ، مورد توجه و علاقه شاه عباس اول صفوی قرار گرفت . در اوایل جوانی به مکه رفت و پس از زیارت کعبه و سیر وسیاحت در بلاد ممالک پهناور عثمانی به ایران بازگشت . به زیارت آستان قدس رضوی شتافت و در مدح و منقبت حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) پرداخته و در مقطع غزلی سرود

شکر الله که بعد از سفر حج صائب
عمر خود تازه بسلطان خراسان کردم
صائب در سال 1034 یا 1036 هجری به مناسباتی از اوضاع و احوال اصفهان دلگیر شد و بنا بر روش رایج شاعران آن زمان بقصد تجارت به عزم دیار هند به هرات و کابل رفت در کابل به دیدار میرزا حسن الله متخلص به احسن و مشهور به ظفرخان فرزند خواجه ابوالحسن تربتی یا سبزواری که به نیابت پدر از جانب جهانگیر پادشاه هند حکمران آن مرز و بوم نائل شد .

ظفرخان مردی شاعر و ادب پرور بود و صائب را سخت گرامی می داشت . چیزی نگذشت که به شاگردی او دل خوش کرده گفت : و طرز یاران پیش احسن بعد از این مقبول نیست
تازه گوئی های او از فیض طبع صائب است » صائب نیز در نتیجه اکرام و نوازش مستدام ظفرخان به مدح او پرداخت و او را در کرامت و شجاعت برناموزترین سرداران هند ترجیح می نهاد : « خان خانان را به بزم و رزم صائب دیده ام

در سخا و در شجاعت چون ظفرخان تو نیست » سرانجام صائب به پایمردی ظفرخان در هنگام جلوس شاه جهان ( 1037 هجری ) به نزد این شهریار رفت و به پاس قطعه ای که در تهنیت و ماده تاریخ جلوس شاه جهان ساخته بود از طف وی ملقب به « مستعدخان » شد و جایزتی کلان و منصبی بلند یافت . ولی هیچگاه از مصاحبت ظفرخان غافل نمی ماند . به طوری که نوشته اند پس از 6 سال توقف در هندوستان پدرش که پیری هفتاد ساله بود از پی پسر روان شد تا وی را یافته و به ایران بازگرداند .

صائب نیز از نظر اجرای دستور پدر از ممدوح خود ظفرخان به طریق زیر رخصت مراجعت به ایران را خواست : « شش سال پیش رفت که از اصفهان به هند / افتاده است توسن عزم مرا گذار // هفتاد ساله واله پیر است بنده را / کز تربیت بود بمنش حق بیشمار // آورده است جذبه ی گستاخ شوق من / از اصفهان به اگره و لاهورش اشکبار // زان پیشتر کز اگره به معموره دکن / آیه عنان گسسته تر از سیل بیقرار // مقصود او زآموزش بدرن من است / لب را بحرف رخصت من کن گهرنثار // با جبهه ی گشاده تر از آفتاب صبح / دست دی ببدرقه ی راه من براری
پس از آن مدتی گذشت ،

تا در آن هنگام که ظفرخان به نیابت پدر حکمران کشمیر شد ، در آنجا صائب با قول و قرارهائی که گذاشت موفق گردید به همراه پدر به ایران بازگردد (1042 هجری ) صائب پس از ورود به ایران در زاد و بوم خود شهرتی عظیم کسب کرد و به مقام ملک الشعرایی در بارشاه عباس دوم ( 1052 – 1077 هجری ) نائل شد و در سفر و حضر از ملازمان شاه گردید تا جایی که نوشته اند رتبه ای نزدیک به وزارت داشته است .

صائب زمان پادشاهی سلیمان صفوی را نیز دیده و در روز جلوس او به سلطنت چکامه ای سروده است ( 1077 هجری ) این شاعر توانا و استاد برای دیدن عالمان و شاعران و انتخاب شعر از دیوان آنان در شهرهای قم و قزوین و اردبیل و یزد ودیگر نقاط به گردش پرداخته و ره آورد این سفرها را سفینه ای به عنوان ( بیاض ) فراهم داشته است که در آن ذکری از محل ملاقات و نخبه ای از آثار نزدیک به 800 تن از نامبرداران را گردآورده ، مرحوم تربیت عدد ابیاتی که در آن مجموعه آمده بیست و پنج هزار یاد آور شده و گنجینه ای معتبر است . صائب در سالهای آخر عمر خویش در اصفهان خوش زیسته و از سیر و سیاحت پای کشیده و در باغ تکیه ی خود لنگر انداخته است . آرزومندان دیدار وی از هردیار ملاقاتش می شتاخته اند و از آثارش منتخباتی فراهم می کرده اند . چنانکه عاملای بلخی که مردی شاعر و عارف بود و میرمعزالدین موسوی متخلص به « فطرت » از دانشمندان و مشاهیر رجال ایرانی هندوستان بود ، از این طبقه شمارند . وفات وی در 1081 در اصفهان اتفاق افتاده و جمله ی « صائب وفات یافت » ماده تاریخ مرگ اوست .

در بین شاعرانی ایرانی کمتر شاعری در حیات خود به اندازه صائب مقام و محبوبیت داشته و مورد توجه پادشاهان و رجال زمان بدین پایه که او راست بوده اند . زیرا در ایران و هندوستان و ممالک عثمانی او را مکرم می داشتند و حتی دیوانش را برسم ارمغان از دربار ایران به حضور خواندگار روم می فرستادند . همچنین شاعران و گویندگان که معاصر وی بودند خود را با او برابر نمی دانستند و همگان به جلالت قدرتش معترف بودند . البته تواضع و فروتنی و مردم داری و حسن سلوک وی مزید بر این علت بود .

صائب از پرکارترین و پر اثر ترین شاعران ایران است . تعداد اشعار او را از 80 هزار تا صد و بیست هزار و دویست هزار و سیصدهزار و بیشتر بر شمرده اند . آقای دکتر حسن سادات ناصری ، استاد دانشگاه تهران دیوان اشعار صائب را پس از سالها تفحّص و تحقیق در ده مجله و بالغ بر هشتاد هزار بیت و هشت هزار غزل تدوین کرده و آماده چاپ بود . در سال های اخیر 6 مجله از دیوان صائب تبریزی شامل 7015 غزل ، همراه با چند قصیده و شعر ترکی در 7 و 36 صفحه به قطع وزیری به کوشش محمد قهرمان از طرف شرکت انتشارات علمی و فرهنگی در تهران چاپ و منتشر شده است .

صائب علاوه بر منتخباتی که از آثار دیگران برداشته و از سروده های خویش نیز حسن انتخابی نموده ، و دسته بندی مخصوص کرده و هر دسته را به نامی ممتاز داشته است . چنانکه اشعاری را که در وصف اندام معشوق است « مرآت الجمال » و ابیاتی را که مربوط به آینه و شانه است « آرایش نگا » و اشعار خمریه را « میخانه » و نخبه ی مطالع غزلیات خویش را « واجب الحفظ » نام نهاده است . دیگران هم بدین اسلوب و طرزهای دیگر از آثار روی منتخباتی برداشته اند ،

و به این ترتیب است کلیات و دیوان هایی که در هندوستان و ایران از صائب به چاپ رسیده است . صائب خطی خوب داشته و نسخه هایی از آثارش به خط وی موجود است . علاوه بر این درحواشی نسخه هایی که به خط کاتبان است ، از جمله عارف تبریزی کاتب و کتابدار او که خود رسم الخط صائب را تقلید می کرده ، اشعاری نوشته ، مطالبی را متذکر شده است . دو سه قطعه نثر هم از او موجود است ، یکی نامه ای به شاه عباس ثانی در استدعای بازکردن میخانه ها – دیگر نثری در باب قلیان و کثرت علاقه بدان وسوم نامه ای به دوستی در تقاضای گل نرگس .
« چهره و مقام صائب در نثر معاصرانش »

مؤلف کتاب چراغ هدایت ( سراج الدین علیخان متخلص به آرزو و معروف به خان آرزو ) می گوید که « حقیر تصویر ایشان دیده ام . مرطوب سفید فام پیر نوشته اند » چند سال پیش در اصفهان جنب مدرسه چهار باغ در بازار نوبنیادی نگارنده قالیچه ای دید که تصویر صائب را مطابق نشانی خان آرزو برآن بافته بودند .

صاحب مغازه که خود شاعر بوده و به سبک صائب غزل می ساخت گفت لنگه ی این قالیچه را مردی فرانسوی که صائب را به شعرهایش می شناخت خرید و به اروپا برد .صائب به شهادت اشعار خود و قول معاصرانش مردی فرشته خو ، کم آزار و متواضع بود . تمام تذکره نویسان از محامه او سخن گفته اند حتی دشمنش آذر در دانشکده می نویسد « در اصفهان کسب کمالات صوری و معنوی کرد » خوش طینتی او بقدری است که همه شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است که همه ی شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است و در دیوان وی شاید به بیش از نام پنجاه شاعر که شعرشان را استقبال کرده و از آنان با تجلیل و محبت نام برده است

صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات ، صیت سخنش قاف قاف قلمرو زبان دری ( ایران ، هندوستان ، عثمانی ) را مسخر کرد و به قول صاحب سفینه ی خوشگو « خوندگار روم و پادشاهان اطراف درخواست نسخه هایی از دیوان او در حال حیات می کردند و شاه ایران به رسم تحفه و هدیه می فرستادند و منت می نهاد » . مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او مشرف شوند . نویسندگان تذکره های نصر آبادی ، قصص الخاقانی ، سروآزاده کلمات الشعرا همه استادی و جلالت قد روی را ستوده اند .

« اوضاع اجتماعی زمان صائب و سرگذشت شعر در این عهد »

دولت صفوی نخستین حکومت ایرانی است که در اثر رسمیت بخشیدن به مذهب تشیّع و بنیان گذار یک سازمان حکومت مرکزی ، کشور وسیع ایران را از تشتت و تفرقه به جمعیت و وحدت باز آورد . بلوغ و شکفتگی عصر صفوی دوران چهل و چند ساله ی سلطنت شاه عباس کبیر است . در این ایام راه ها امن و شهرها جدید ساخته شد اصفهان با بناهای رفیع و مساجد عظیم و تزیینات بدیع و نادره کاریهای غریب عروس شهرهای ایران لقب گرفت . علمای شیعه از همه جا جهت درس و بحث به پایتخت دعوت شدند ،

هیئت های سیاسی و اقتصادی و مذهبی و ساحان اروپایی به کرات به اصفهان آمدند و مردم کم و بیش با راه و رسم زندگی آنان آشنا شدند ، جنگ های پیاپی با عثمانی شور و هیجانی در مملکت برانگیخت ، سفر به هند برای مردم آسان و عملی شد ، شعر از حصار دربار و مدرسه بیرون آمده و به میان مردم رفت ، قهوه خانه ها مثل کافه های قرن نوزدهم اروپا هنرمندان را به دور یکدیگر جمع کرد و مردم را با آنان آشنا ساخت . عجب اینکه شاه نیز گه گاه به یکی از این قهوه خانه ها که نزدیک عمارت عالی قاپو قرار داشت می رفت . و میان اهل هنر می نشست

 به شاهنامه خوافی و نقالی و مشاعره گوش می کرد و گاهی هم با شاعران و نقاشان به شوخی و مزاح و مشاعره می پرداخت . خلاف پندار جمعی که رواج مذهب و نفوذ فقها را اسباب رکود بازار شاعری می دانند اکثر علمای بزرگ و متعصّب چون مجلسی ، ملاصدرا ، محقق لاهیجانی ، میرفندرسکی ، میرداماد ، فیض کاشانی و شیخ علی نقی کمره ای همه یا خود شاعر بودند و یا دوستدار شعر بودند و باز خلاف گفته ی جمعی که شاهان صفوی را مخالف شعر و شاعری معرفی می کنند باید گفت که غالب آنان همه شعر می گفتند و هم شعرا را حرمت بسیار می نهادند . در نظر ایشان شاعر یک مأمور تبلیغات حقیر نبود ، از او توقع مدّاحی نداشتند بلکه به چشم یک انسان والا به او می نگریستند .

کمتر کسی بود که از راه شاعری نان بخورد . هر کدام از شاعران شغل و کاری داشتند یا تاجر بودند یا پیشه ور ، یکی دو تن هم از ایشان به وزارت رسیده بودند . بجز ایران در هند مملکت همجوار ، هم بازار شعر فارسی رونق بسیار داشت ، از عهد محمود غزنوی که دروازه های هند گشوده شد و زبان فارسی به آن دیار رفت دیگر این ریشه قطع نشد ، از هنگام حمله ی مغول کم و بیش ادبای ایرانی به هند می رفتند و بخصوص در ناحیه ی سند رحل اقامت می افکندند . از قرن دهم و اندکی قبل از آن مهاجرت مردم ایران به سبب اغتشاشات داخلی و احراز رفاه و ثروت به هند قزونی گرفت و سیر و سیاحت و اقامت در این قاره ثروتمند و پرابهام برای همه هموطن ایرانی به صورت یک رؤیای دلپذیر درآمد .

زبان فارسی که از زمان بابر تیموری زبان رسمی دیوانی و ادبی هند شده بود و صلات و جوایزی که بابریان به شعرا می دادند رغبت غالب شعرای جوان ایرانی را برای رفتن به هند برانگیخته بود . در عهد صوفی این آرزوی دیریاب برای اغلب مردم دست یافتنی و آسان شد ، کاروان های تجاری مرتب بین اصفهان ، هند رفت و آمد می کردند ، مسافرت به هند برای شعرا یک سفر تکمیلی ، تفریحی و احیاناً پردرآمد بود . پادشاهان بابری غالباً نقاد و سخن شناس بودند و به شعرا عنایت بسیار داشتند و جالب است که معلم شاهزاده ها هم غالباً ایرانی بودند .

نتیجه اینکه در هندوستان خانه ی دوم فارسی زبانان عزت ورفاه و تمتّع بیشتری برای شعرا فراهم بود زیرا که صفویه بعلت وضع خاص سیاسی و اتخاذ رهبری مذهبی و گرفتاریهای مملکت هیچ وقت فراغت و راحت سلاطین تیموری را نداشتند و معرکه ی دربار بابریان البته که گرمتر از صوفیه بود و این مسابقه و همچشمی ، شعرا را بیشتر از پول و رفاه بهره مند می کرد . صائب شاعر چنین روزگاری بود . وقتی به هند رفت عصر طلایی شاه عباس بود ، اما چون برگشت صفی میرزا نوه ی شاه عباس به تخت نشسته بود . جز او دو شاه دیگر را هم دید ؛ شاه عبّاس ثانی و شاه سلیمان . اوج شهرتش در عهد شاه عباس دوم بود که بسمت ملک الشعرایی را به خود اختصاص داده بود ،

درست ایت که هر سه ی این شاهان با شعرا رفتار احترام آمیز داشتند اما خونریزیهای شاه صفی و خوشگذرانی های شاه عباس ثانی و ضعف حکومتی که در دوره ی شاه سلیمان آغاز شد پست و بلندی هایی در اجتماع به وجود آورد و زندگی مردم هر روز به نوعی دستخوش اجبارهای ضد و نقیض بود از تراشیدن یا گذاشتن ریش تا فرق شراب و تنباکو ، فشار متعصّبان و ظاهر پرستان ، نامردی اهل فضیلت و معنی ، کامیابی سفلگان و سبک مغزان برای شاعر حق بین و آزاد اندیش بسیار دردناک بود . شعر صائب آئینه ی این احوال است .

« محتوای سخن صائب »
سر بزانو ماندگان را طاق می گردد سخن
چون مه نوشهرهی آفاق می گردد سخن
گر بیفشارند پای خامه را ارباب فکر
زود با عرش برین همسان می گردد سخن

بکر معنی را بود در سادگی حسن دگر
بی صفا از زیور اغراق می گردد سخن
میکند این آب روشن را روان استادگی
از تأمل شهره ی آفاق می گردد سخن
رشته را اندازد از چشم گره صائب گره
ناگوار طبع از اغلاق می گردد سخن

می گوید شکار مضمون محتاج تفکر و تأمل است :
با تن آسانی سخن صائب نمی آید بدست
صید معنی را کمندی به زپیچ و تاب نیست
به نظر او در شعر اصالت با معنی است شاعر باید حرفی برای گفتن داشته باشد و این سخن باید همچون کشف تازه ای اعجاب انگیز باشد . آسان نگری و آسان گذری سخن را بی قدر می سازد . (1)

( پاورقی 1 : گردد به قدر ریشه دواندن بلند نخل / در فکر زینهار بیفشار پای خویش ) برای یافتن مضمون در جهانی که همه چیزش کهنه و مکر راست راهی نیست جز اینکه روش نگریستن و برداشتن نو شود ، آن وقت است که از هر حقیقت خارجی و هر دریافت وجدانی نه یک مضمون بلکه مضامین متعدد بدست خواهد آمد : « یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت / دربند آن مباش که مضمون نمانده است » منابع مضمون های صائب انسان است و جهان ،

خلقیات آدمی است که خلقت دو گانه دارد ، نیمی فرشته و نیمی اهریمن ، و جهان که مجموعه ای است از تضادها ، جمع نور است و ظلمت و حیات است و ممات ، دوگانگیی که حاصلش نظام احسن دستگاه خلقت است . ذهن او مدام می کوشد که نسبتی و رابطه ای بین انسان و طبیعت و طبیعت و انسان برقرار کند . تجربه ی او در میدان زندگی شخصی و انفرادی نیست . تجربه ایست کلی ، تجربه انسان است نه شخص صائب . مثلاً با اینکه آن صیاح تذکره نویس سمرقندی در وصف عمارت و باغ او در عباس آباد اصفهان نوشته است : « رفیع ترین عمارات و وسیع ترین این سراها دولتخانه ی میرزا صائب است که زبان گفتار از عهده ی بیان کرد آن بر نمی آید مگر کار شنودن به دیدن رسد » . سروده است :

دل دشمن به تهی دستی من می سوزد
برق ازین مزرعه با دیده ی تر می گذرد
چون داغ لاله سوخته نانیست روزیم
آنهم فلم به خون جگر می دهد مرا

تضادی که در گفته های صائب می بینیم از ین رهگذر است خاکی از کوشش اوست برای یافتن مضامین نو ، تفنن به موضوعات مختلف در غزل و عدم وحدت موضوع در این نوع سخن که نمونه ی کاملش غزل سبک هندی است به سالهای بسیار قبل از صائب حتی به زمانی قبل از خواجه و در حقیقت بعد از سعدی بر می گردد و در عصر صفوی حسن غزل در اختصاص داشتن هر بیت آن به یک معنی و اندیشه ی خاص است به قول مرحوم استاد امیری فیروز کوهی « او نه تنها به نقاشی احوال انسانی بلکه به تجسّم همه ی ریزه کاریها و پست و بلندی های اندام حیات و چین و شکن های چهره ی زندگی و زشتی و زیبایی آن را با قلعی دقیق و چشمی خرده بین و مو شکاف نقاشی کرده است » .

معانی که صائب در غزل بیان می کند با توجه به آنچه در باب اصالت مضمون در شعر او گفته شد منحصر به موضوعات غزلی نیست ؛ عرفان به معنی عام و کلی نه عرفان درسی و اصطلاحی ؛ ( هر انسان آگاه و هوشیاری در طی مراحل زندگی به این عرفان می رسد ) نکته های اجتماعی انتباه و عبرت ، نکته های فلسفی ، انتقاد های تنه از دکانداران شریعت و طریقت و اخلاق در شعرا و موج می زند . بیهوده است اگر در دیوان صائب جستجوی عشق و شیدایی کنیم ، شور عاشقی سعدی ،

و شیدایی مولانا ابداً در غزل های او نیست ، چرا باید او را با سعدی و مولانا و حافظ مقایسه کرد ، اصلاً موضوع این مقایسه بی وجه است زیرا که صائب پدیده ایست نو ظهور ، او نماینده ی یک نوع خاص از غزل است که پس از حافظ برای قرار از ابتذالی که مقلّدان حافظ به آن دچار شده بودند به وجود آمده است . حافظ برای فرار از ابتذالی که مقلّدان حافظ به آن دچار شده بودند به وجود آمده است .
صائب غزلسرایی است که در زمان ما هنوز هواخواه بسیار دارد زیرا که پیروی از طریق او چون پایه اش مبتنی بر معنی یابی است داغ تقلید برجبین شعر کسی نمی زند . از موضوعات رایج غزل صائب حسب حال است ، شاید در لابلای این غزل ها بتوان شخصیت و روحیه و خلقیات او را تجسم کرد ، حساسیت شدید و بیقراری و شیدایی ، مردم گریزی ، حیا و نرم خوی ، فرار از تقلید و تعریف از خود .

« سعدی و صائب »
در این ایام شد ختم سهن برخامه صائب
مسلم بود اگر زین پیش بر سعدی شکرخائی
وجه مشابهتی میان سعدی قرن هفتم وصائب قرن یازدهم هست : هر دو در محیط اجتماعی خود ، مغرز و مکرم ، هر دو بی نیاز و دارای استغنای طبع بوده اند ، صائب نیز در زمان خود یک سر و گردن از همگان برتر و پس از حافظ دیگری چون وی با خصوصیت های عدیده در صحنه ادب قد نیفراشته است . اگر جامعیت سعدی در نظر گرفته شود نه تنها صائب

 شاعر دیگری نیز دشوار است با وی بر ابرگذاشته شود : قصیده ، دیوان اشعار غنائی ، مثنوی بوستان که از حیث محتوا تمام فضایل اجتماعی و اخلاقی را در برگرفته است و نثر گلستان و مطالب آن که تقریباً آینه عصر اوست ، او را به طر خدشه ناپذیری از دیگر شاعران متمایز میکند . بعلاوه اگر شعر را سایه انفعلات نفس آدمی بدانیم غزلیات سعدی در تاریخ ادبی ایران بیمانند میماند . البته صائب شاعریست Original ، مبدأ و مضون آفرین بحدیکه سایر شعرا جزو مولانا و خاقانی چون او آنقدر معانی نیافریده اند و از این حیث شخصیت ممتازی میان گویندگان پیدا می کند ولی از دو جهت وجه تشابه او با سعدی کمرنگ میشود : یکی کیفیت بیان و دیگر عشق ورزی . سعدی خداوند زبان فارسی است .

از استادان بزرگ قدیم تا زمان ، هیچکس چیرگی سعدی را در تلفیق جمله روشنی و رسائی بیان نداشته بحدیکه میتوان زبان سعدی را زبان معیار یا بنابر اصطلاح فرنگی « استاندارد » گفت . بدیهی است از این حیث نمیتوان صائب را مانند او دانست ، در صورتکیه که مسامحه های لفظی در صائب زیاد است این مسامحه های لفظی به مواردی اختصاص ندارد که گنجانیدن معنی مقصود ، شاعر را در تنگنا انداخته و گذاشتن کلمه مناسب دشواری ببار می آورد ، بلکه در موردهای عدیده دیده می شود که فقط بی دقتی گوینده را میرساند .

تفاوت فاحش صائب با سعدی در میدان لفظ است و آن هم ناشی از این نکته است که هدف صائب ابداع مضمونی و ایراد نکته ایست و در انجام به این مهم توجه و دقت در تلفیق جمله بدست مسامحه داده میشود : صائب در این باب به گونه ای دچار است که گاهی نکته ای مهم و دقیق از نظرش محو میشود – نکته ای اخلاقی که خود بدان پای بند است .

در بیت زیر یک اصل شریف اجتماعی را بیان می کند ولی در مصراع دوم که پیوسته تمثیل یا دلیلی بر صحت مطلب مصراع نخستین است این بی دقتی به جشم به چشم می خورد : « خنده رو بودن به از گنج گهر بخشیدن است » راست ایت . دستور زندگانی موفق چنین است که شخص نسبت به سایرین خوش رو باشد ، خوش روئی و برخورد شاد بیش از کمک مالی یا ترش روئی دیگران را به طرف شما میکشاند و می توان این معنی را راز رستگاری اجتماعی گفت . اما دلیلی که صائب برای صحت این رأی خردمندانه می آورد ضعیف و خدشه پذیر است

زیرا می گوید : « تا توانی برق بودن ابر نیسانی مباش » بدیهی است منظور از « برق بودن » بشاش بودن است ولی غافل از اینکه ابر نیسانی طراوت زای و برکت خیز است و به عقیده قدما ممکن است مروارید شود ، در صورتی که برق ، سوزنده و احیا هلاکت آور است . باری در عالم لفظ صائب نمی تواند با خداوند زبان فارسی برابر شود . نکته دومی که باز صائب را از حریم سعدی دور میکند . وجود شور عشق است که دیوان غزلیات سعدی از آن متلاطم است و در دیوان صائب این سوزنده ترین سودای انسانی کم رنگ و عاری از هیجان است . روح عاطفی در صائب سرکش است نیست تعقل و تأمل و اعتدال بر مزاج وی غالب و طوفان انفعالات چنانکه در دیوان غزلیات سعدی و مولوی سرکشی میکند در دیوان صائب دیده نمی شود

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر