سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود مقاله سیاست در اسلام فایل ورد (word)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

دانلود مقاله سیاست در اسلام فایل ورد (word) دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله سیاست در اسلام فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله سیاست در اسلام فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن دانلود مقاله سیاست در اسلام فایل ورد (word) :

سیاست در اسلام
اهمیت اسلام سیاسى پس از انقلاب بزرگ اسلامى ایران بیش تر نمایان شد و این در حالى بودکه جهان اسلام, ایدئولوژى هاى معاصر هم چون ملى گرایى, لیبرالیسم غرب و سوسیالیسم نظامى و یا مارکسیسم سنتى را تجربه کرده بود
اما این بار انقلاب اسلامى ایران((اسلام انقلابى)) را عرضه کرد, یعنى چیزى که مسلمانان را توان مى داد تا در پرتو آن,آزادى خویش را به دست آورند و در مقابل استعمار, صهیونیسم, سرمایه دارى و نژاد پرستى ایستادگى کنند.

رهبرى امام خمینى عنصرى ارزشمند در موفقیت انقلاب اسلامى ایران بود, چرا که امام اراده اى آهنین داشت و عجز و سازش را نمى شناخت, موضع وى قاطع بود وسازش و یا ره حل میانه را نمى پذیرفت. ایشان از همان آغاز صاحب اندیشه بود و در سیاست ـ که دانش فقه است ـ و نیز اصول سیاست ـ که آن هم در میران کهن ما علم اصول فقه است ـ تالیفاتى داشت و این

دانش(اصول فقه) بر تدریس ایشان در حوزه علمیه قم و نیز بر تالیفات وى ـ که بیش تر خطى است و هنوز منتشر نشده است ـ به صور عنصرى غالب در آمده بود. با این که استاد فلسفه و کلام بود ولى هیچ گاه تفکر نظرى از کلام و فلسفه یا گرایش هاى صوفیانه بر اندیشه وى چیرگى نیافت. امام مرد عمل بود تا یک نظریه پرداز صرف, وى فقیهى مبارز بود و از اوضاع جارى مسلمانان کاملا آگاهى داشت. شیوه انقلابى امام هم چون شیوه ابو الاعلى مودودى و شهید سید قطب یک

شیوه کاملا بنیادى و انقلابى است. وى اعتقاد داشت اوضاع جوامع اسلامى فقط در صورتى تغییر مى یابد که نظام هاى کنونى حاکم بر دولت هاى اسلامى تغییر یابند,و سلطه سیاسى حاکم بر آن ها متحول گردد, و ما دیدیم که این امر با سقوط شاه در ایران تحقق یافت.امام در زمان شاه ادامه هر حکومت هر چند بر پایه قانون اساسى یا مجلس و یا حکومت ملى در سایه سلطه را نپذیرفت.

این درست همان شیوه اى است که سید جمال الدین اسد آبادى معتقد بود طبق آن مى باید, نظام هاى پادشاهان و سلاطین در جهان اسلام دگرگون شود و دست عاملان استعمار و چپاولگران ثروت هاى مردم قطع گردد.
امام خمینى (ره) هم کتاب خود را با این آیه انتشار دادند که:
((ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله,1 پادشاهان چون به قریه اى درآیند تباهش مى کنند و عزیزانش را ذلیل مى سازند.)) فقیه کسى است که در مقابل زمامدار ستمگر مى ایستد, و در برابر سلطه و سرکشى ایستادگى مى کند و در بیدارى مردم مى کوشد و نیز انقلاب را رهبرى مى نماید, پس نهایتا علماء دژ مردم و خود ,وارثان پیامبرانند و بزرگ ترین گواه نزد

خداوند نیز سخن حقى است که در مقابل حاکى ستمگر گفته شود و این فقها هستند که با ولایتى که دارند, قیام مى کنند و بعد از تحمل زندان و شکنجه تا مرز شهادت پیش مى روند تاخداى خود را ملاقات مى کنند. آنان هم چون علماى دربارى در پى جاه و مقام نیستند و دل به دنیا نمى بندند.
کتاب حکومت اسلامى یا ((ولایت فقیه))امام نیز در چهار چوب همین میراث سیاسى اسلامى معاصر قرار دارد. این کتاب,سرلوحه جنبش اسلامى در ایران قرار گرفت و حاوى سلسله درس هاى فقهى است که مرجع بزرگ شیعه حضرت امام خمینى آن را براى طلاب حوزه نجف ایراد فرمودند.این کتاب هم چون کتاب ابن قیم,((اصلاح الراعى و الرعیه))و دیگر کتاب هاى فقهى

اسلامى است که از تشکیلات دولتى دراسلام سخن مى گوید.هم چنین کتاب(الاحکام السلطانیه) از ماوردى و نیز ابن یعلى یا ((ادب الدین و الدنیا))از ماوردى. اما کتاب امام خمینى تمایز خاصى نسبت به این ها دارد,چون بر نقش فقیه در انقلاب اسلامى و ضرورت برپایى حکومت اسلامى و تاسیس دولت اسلامى در رویارویى با استعمار و صهیونیست تاکید مى ورزد. بنابراین امام خمینى یک فقیه احیاگر و در پى اصلاح جامعه از رهگذر انقلاب اسلامى بود. او یک فقیه معمولى نبود که سعى در اصلاح جامعه از رهگذر نظام حاکم داشته باشد.

استعمار و صهیونیست
همیـت دیـگـر ایـن کـتاب بـه نـورآورى در فـقه اسـلام در خـصـوص مـسائـل سرنوشت ساز کـنـونـى و به ویژه تجاوزهاى استعمار و صهیونیسم و نیز توطئه چینى بر ضد اسلام و مسلمانان است.
در مورد یهودیان باید گفت که آنان هیچ گاه خیر و صلاح مسلمانان را نمى خواسته اند, آن ها فعالیت هاى عادى خود را براى زشت نشـان دادن چـهره اســلام و افـتــرا بستن به آن و ایجاد اختلاف میان مسلمانان آغاز نمودند.

آن ها براى این کار افراد و جمعیت هایى را آموزش مى دهند, دراین راستا همه قدرت هاى استعمار گر و سرسپردگانشان مانند حکام خائن و صهیونیسم و مادیگرى الحادى نیز در تحریف اسلام و زشت نشان دادن چهره آن همکارى مى کنند.
امام خمینى مى گوید:
((امروز مى بینیم که یهودى ها ـ خذلهم الله ـ در قرآن, تصرف کرده اند,و در قرآن هایى که در مناطق اشغالى چاپ کرده اند تغییراتى داده اند,ما موظف ایم از این تصرفات خائنانه جلوگیرى کنیم. باید فریاد زد و مردم را متوجه کرد تا معلوم شود که یهودى ها و پشتیبانان خارجى آن ها کسانى هستند که با اساس اسلام مخالف اند و مى خواهند حکومت یهود در دنیا تشکیل دهند و چون جماعت موذى و فعالى هستند مى ترسم ـ نعوذ بالله ـ روزى به مقصود برسند وسستى بعضى از ما باعث شود که یک وقت حاکم یهودى بر ما حکومت کند. خدا آن روز را نیاورد.))2

مسیحیان نیز همین کاررا کردند,و آخرین ره آوردشان,استعمار بود که به مدت سه قرن سایه شوم خود را بر جهان گسترانیده بود, هدف آن ها در این کار, گسترش آیین نصرانى نبود چرا که آنان به هیچ آیینى ایمان نداشتند ,در واقع آرمانشان سلطه و نفوذ بر ثروت هاى مسلمانان و پوک نمودن اسلام بود, زیرا اسلام دژ نفوذ نا پذیرى محسوب مى شد که مسلمانان را در ایام جنگ هاى صلیبى حفظ کرده بود.

 

به هر حال استعمار در راستاى اهداف خود مبلغان و خاورشناسان و نیز دستگاه هاى تبلیغاتى و جمعیت هاى مذهبى بین المللى را به منظور تحریف اسلام به خدمت گرفت,و منظور او از زشت نشان دادن چهره اسلام از طریق موسسات و هیئت هاى علمى همانا از بین بردن پویایى اسلام بود تا مسلمانان به آن توجهى نکنند و هم چنان در ظلم پذیرى و عقب ماندگى خویش بمانند و هیچ گاه به فکر برپا نمودن حکومت اسلامى و یا در اندیشه استقلال مسلمانان و حفظ هویتشان نباشند.

هدف از دور کردن مسلمانان از اسلام,عقب مانده نگه داشتن و ناتوان و بیچاره نمودن آن ها و بالا کشیدن ذخایر و نیز بهره کشى از زمین ها و ثروت هاى انسانى ایشان بود تا مسلمانان هم چنان در فقر و تهیدستى به سر برند و استعمارگران از دارایى هاى آن ها بهره ببرند و تا این که

مسلمانان نسبت به دستورهاى اسلام در مسئله فقر و غناو جهاد و ستیز در مقابل دشمن آگاهى پیدا نکنند, لذا هیچ مسلمانى نمى توانست از حکومت اسلامى سخن بگوید, مگر ا ین که اگر چنین مى کرد, مزدوران استعمار او را از بین مى بردند و یا وى را متهم به واژگونى رژیم و نافرمانى از دین و حاکمیت و تجاوز به مقدسات و یا دیوانگى و بى خردى و قتل و آدم کشى مى نمودند,هم چنان که مزدوران شاه در عراق پس از نشر اولین چاپ کتاب (( حکومت اسلامى)) امام خمینى چنین کردند.

در این میان تعدادى از مسلمانان نیز فریب خوردند به طورى که از سنت و هویت خود دست کشیدند و این تا جایى بود که برخى پوشیدن لباس رزم را منافى با دوستى و محبت مى دانستند در صورتى که امامان لباس جنگ بر تن مى کردند و براى جنگیدن شمشیر حمایل مى نمودند.از سویى از نیز کار برخى دیگر به جایى رسید که خویشتن را در مقابل پیشرفت تمدن مادى غرب تحقیر مى کردند و در برابر آن احساس خردى مى نمودند و عقب ماندگى خود را به ناتوانى نسبت داده ادعا مى کردند که پیشرفت و رسیدن به قافله تمدن غرب جز از رهگذر کنار نهادن دین و رها کردن

آموزش هاى آن میسر نیست,فى المثل از دیدگاه اینان این دین بوده است که ما را از رسیدن به کره ماه باز داشته است! استعمار براى زشت نشان دادن اسلام بر چهاررکن تاکید مى ورزید:
1 ـ نخست این که گفتند اسلام هیچ ارتباطى با تشکیلات زندگى اجتماعى و یا برپایى حکومت و ایجاد دولت ندارد,و صرفا به مسائلى از قبیل حیض و نفاس مى پردازد نهایت این که یک سرى مسائل اخلاقى براى تهذیب نفس دارد, هم چنان که صوفیان و سرسپردگان استعمار به عنوان

زمامداران جهان اسلام هم چون اربابان استعمارگرشان مبلغ جدایى دین از سیاست بودند,برخى مسلمان نماهاى مزدور استعمار نیز به هدف از بین بردن اسلام این مقوله را رواج مى دادند تا استعمار بتواند به آسانى ثروت هاى مسلمانان را ببلعد. هنوز نیز زمامداران کشورهاى اسلامى بنا به تعبیر رشید رضا, اندیشه شیطانى جدایى دین از سیاست را سر مى دهند.

آنان مى خواهند اسلام, صرف عبادات ,معاملات و اخلاق فردى باشد نه یک نظام اجتماعى تا دستشان براى چپاول ثروت و مقدرات مسلمانان باز باشد. آنان به خوبى نسبت به دیدگاه اسلام از عملکرد خود واقف اند و از آن بیم دارند, لذا برآنند که توان آن را از بین ببرند تا مسلمانان قدرت دین خود را به طور مستقیم از قرآن و سنت درک زندگى آنان جهت مى بخشند. نکنند, زیرا این دو, از منابع اصلى قانون گذارى اسلام و دو محورى هستند که به حقیقت این است که آیات

اجتماعى,اقتصادى و سیاسى قرآن, کم تر از آیات عبادى و اخلاقى آن نیست, بنابراین نه ا

سلام مسیحیت است و نه مسجد, کلیسا و نه فقیه, کشیش. اسلام در مقابل دو امپراتورى قدرتمند آن روزگار یعنى ایران و روم, ظاهر شد. هر دوى آن ها نیز از نظام اجتماعى مطلع بودند ,اما در این میان اسلام, نظام اجتماعى متناسب با روز را ارائه داد,زیرا از ضرورت ها و نیازهاى عصر در زمینه قانون گذارى بى اطلاع نبود.

2 ـ گاهى نیز ادعا مى کردند: اسلام ناقص است و مى بایست آن را با قوانینى که غربى ها ابداع کرده اند تکمیل نمود. با این وسوسه بود که به تدریج قوانین مسلمانان از نظام هاى غربى به عاریت گرفته شد و رژیم شاهنشاهى موروثى تثبیت گردید,در حالى که این نوع رژیم ها هیچ مبنایى در اسلام ندارند,در واقع اسلام همه نظام هاى پادشاهى و ولایتعهدى و به طور کلى همه رژیم هاى موروثى را باطل اعلام کرد,چرا که فقط خداوند است که مالک و وارث و صاحب امر است,و همین بود که سید الشهدا امام حسین(ع) علیه نظام پادشاهى و موروثى بنى امیه قیام کرد تا از سنت حسنه پیامبر(ص) اطاعت کرده باشد.

گاهى گفته مى شود که از نشانه هاى نقص قوانین مسلمانان, عدم ارائه قوانین مناسب براى ربا, مشروب و فحشا است.
حقیقت این است که اسلام, امور فوق را تحریم کرده و مجازات هایى براى مرتکبان آن ها در نظر گرفته است. چنین قوانین و حدودى ناشى از نگرش همه جانبه به انسان و متناسب با فطرت او است و به هیچ رو, عیب دین شمرده نمى شود. اما هدف استعمار از طرح این مسائل ناتوان جلوه دادن دین در زمینه اداره اجتماع و نیز قانون گذارى است تا بتواند از این طریق قوانین غربى را

جایگزین آن سازد. در واقع قوانین غربى مشکلات زیادى براى مسلمانان پدید آورد که در راس آن ها طولانى کردن قضاوت در یک شکایت یا مسئله عادى بود, به طورى که گاهى تمام عمر یک نفر یا فرزندانش صرف مى شود تا حکمى در مسئله خاصى برایشان صادر شود,از این رو پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران دستگاه هاى تبلیغاتى غربى از سرعت احکام صادر در باره برخى از

مزدوران آدم کش شاه و نیروهاى امنیتى او (ساواک) شگفت زده شدند, در حالى که حکم قتل و یا مجازات مجرمان در اسلام مشخص است. و جرم فساد در زمین ـ در صورت وجود قرائن و حضور شاهدان ـ داراى حد مشخص خویش است. صدور حکم نیز به وقت زیادى نیاز ندارد.

هدف دیگر استعمارگران بازى با قوانین و سوءاستفاده متنفذین و ثروتمندان از آن قوانین بود ,تا جایى که قانون فقط براى افراد ضعیف اجرا مى شد و توانمندان از آن شانه خالى مى کردند و خلاصه,مردم دیگر در برابر قانون یکسان و برابر نبودند. 3 ـ مى گویند احکام اسلام با نظر به حالت بدویتى که مسلمانان صدر اسلام داشتند خشن و سخت است از این رو نمى توان آن را در عصر حاضر اجرا نمود.

آرى آن هااین عمل خود راتوجیه مى کنند که دفع فساد است اما همان را براى دیگران جایز نمى دانند. این گونه احکام آنان در مقایسه با مجازات شراب خوار, که در اسلام هشتاد تازیانه تعیین شده ,حکم اسلام به نظر بسیار ملایم مى نماید. چون شراب بنیان بسیارى از مفاسد اجتماعى

است در حالى که هم زمان غرب آن را جایز مى داند. در مورد زنا نیز اسلام مجازات هایى براى زناى محصنه و غیر محصنه و به منظور جلوگیرى از فساد و فحشا وضع نموده است در حالى که غرب آن را واگذشته, چون آن را بخشى از آزادى هاى فردى مى داند .یا اگر اسلام مجازات هاى خود را در حضور تعدادى از مومنین اجرا کند مى گویند این قساوت است اما هیچ کس جنایت ها و

کشتارهاى دسته جمعى آمریکا را در ویتنام به عنوان اعمال خشونت بار در نظر نیاورده است. اگر اسلام از خود دفاع کند مى گویند تجاوز و وحشى گرى است, اما کشتارهاى آمریکا و غرب و تجاوزهاى آن ها بر ملت ها به حساب دفاع از آزادى و تمدن گذاشته مى شود, لذا آن چه را براى ما تحریم مى کنند براى خود جایز و روا مى دانند.

4 ـ هم چنین گفته شده, دین اسلام از نظام حکومتى و یا قانون اساسى برخوردار نیست,و به فرض وجود برخى تشکیلات و یا سیستم هاى قانون گذارى, باز هم نیازمند چیزى است که ضامن اجراى آن باشد, نهایتا در بهترین شرایط اگر داراى قانون هم باشد فاقد قوه اجرایى است.
هدف از این اشکال دور نمودن مسلمانان از سیاست و حکومت و برپایى حکومت اسلامى براى اجراى قوانین است. در پاسخ آن ها باید گفت که: ولایت فقیه صرفا به معناى وضع احکام نیست

,زیرا امکان این بود که این احکام را در این کتاب قانون گرد آورد و خداوند نیز به نیابت از مسلمانان عهده دار جنگ با دشمنان باشد, در حالى که نیاز به حاکم (خلیفه خدا در زمین) مربوط به جنبه اجرایى است نه قانون گذارى. زیرا قانون گذارى از آن خداوند است ,اما اجراى قانون بدون یک حاکمیت سیاسى امکان پذیر نیست. از این رو ولى امر ,عهده دار اجراى قانون مى شود, همان طور که پیامبر اکرم(ص) و خلفاى پس از او و کارگزارانشان در سرزمین هاى دور این چنین مى کردند.
در واقع رسول اکرم(ص), به بیان و ابلاغ احکام بسنده نکرد,بلکه آن را پیاده کرد و حدود را عملا اجرا نمود, پس پیامبر و خلفاى پس از او صرفا پیام آوران دین نیستند بلکه پیروان قانون الهى و هم زمان,مجریان احکام و حدود حضرت حق اند. بدین خاطر است که مى گوییم برپایى حکومت اسلمى و تشکیلات اجرایى بخشى از اسلام است. اما استعمار بر آن شد تا میان دین و سیاست جدایى

بیفکند و علماى اسلام را در وضعى قرار دهد که صرفا به بررسى مسائلى از قبیل حیض و نفاس بپردازند آن گاه این توهم را در مردم پدید آوردند که روحانیان توان انجام امور سیایس را ندارند. آنان این شایعه را در برنامه هاى آموزشى رواج دادند, در حالى که پیامبر اکرم(ص) و نیز خلفا و امامان هیچ کدام میان دین و سیاست جدایى قائل نشدند.

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی
ظــهــور اســلام به عــنوان یــک جنــبش ســیــاسى در رویــارویــى بــا استعمار و صهیونیسم, ضرورت برپایى حکومت اسلامى و ایجاد تشکیلات اجرایى براى پیاده کردن احکام اسلام را ایجاب مى کند, درست همان گونه که پیامبر اکرم(ص) و بعد خلفا و امامان عمل کردند, چرا که احکام اسلام در هر عصرى قابل اجرا است. در واقع اجراى احکام خود در بردارنده تداوم این اجرا در هر دوره حتى در زمان غیبت امام و تا ظهور آن حضرت(عج) است.

 

 

اساسا اجراى برخى از این احکام مانند احکام مربوط به امور مالى جز از طریق حکومت امکان پذیر نیست, مثلا خمس یکى از منابع عمومى مالى براى حکومت است و فقط براى برآوردن نیاز مستمندان نیست. جزیه و خراج نیز دو مورد از منابع مالى عمده هستند و صرفا مالیات بر زمین هاى مسلمانان و جز آن ها نیست و احکام دفاع از سرزمین هاى مسلمانان و حفظ منطقه اقامت آن ها,برپایى حکومت براى سازمان دادن به امور نظامى و مرزدارى را مى طلبد, لذا تداوم و بقاى

اسلام جز با حکومت و شخصیت و اعتبار مسلمانان جز با برپایى دولت اسلامى ممکن نیست.
صرف نظر از ضرورت فلسفى عامى که بر پایى حکومت و زمامدارى را ایجاب مى کند و به ویژه در فلسفه فارابى در طرح مدینه فاضله و نیز در نظریه ابن سنا در نبوت و لزوم آن براى جامعه هویدا است,و همان طور که در فلسفه سیاسى عمومى و نظریات مربوط به قراردادهاى اجتماعى و زمامدارى و حاکمیت و جز آن ثابت است, معلوم مى شود که تشکیل حکومت اسلامى مبتنى بر نیازهاى ضرورى ذیل است:
1 ـ ضرورت انقلاب سیاسى: از زمان رویارویى على(ع) با بنى امیه, و قیام ائمه, علیه بنى عباس و پس از آن که خلافت به حاکمیت هاى اقلیت و موروثى مانند ساسانیان در ایران و قیصرهاى روم و فراعنه مصر تبدیل شد این امر روشن گردید که دیگر نمى توان حکومت ها را به حال خود رها نمود, زیرا این به معناى تعطیل نمودن احکام اسلام و نظام اسلامى است, و مى دانیم هر نظام غیر

اسلامى, شرک و حاکم و زمامدار آن طاغوت است, در این میان ما مسئول زدودن زنگار شرک از دامان جامعه و سرنگون نمودن طاغوت ها و پرورش دادن نونهالان بر اساس این اندیشه و از بین بردن فساد در روى زمین هستیم از این رو یکى از سه راه ذیل فراسوى مسلمانان قرار مى گیرد:
یا این که همگام با طاغوت حرکت کند ,چنان چه اغلب مسلمانان از توده مردم گرفته تا علما چنین مى کنند, یا این که علیه آن بشورند و با آن بستیزند همان طور که اقلیت از توده ها و علما عمل مى کنند و د راین راه انواع شکنجه ها و تحقیرها را متحمل مى شوند و یا این که حکومت هاى

طاغوتى را ناچیزو پست شمارد, که این فقط در نیت حسنه تجلى مى یابد و به قلمرو عمل نمى رسد و نهایتا نیز به گوشه گیرى و انزوا و سکوت و انتظار حسن عاقبت مى انجامد.
در واقع جز راه دوم, راه دیگرى براى مسلمانان وجود ندارد, بنابراین باید براى متلاشى کردن نظام هاى فاسد و مفسد تلاش کنند تا بتوانند یک انقلاب سیاسى اسلامى را به ثمر بنشانند.
2 ـ ضرورت اتحاد اسلامى: استعمار, کشورها را تجزیه کرد و مسلمانان را به ملت هاى گوناگون تقیسم ,و خلافت را دفن نمود و سپس دو دولت روس و انگلیس براى تقسم غنایم هم داستان شدند ,درست است که دولت عثمانى ,فاسد و بى کفایت بود اما با وجود این, استعمار از سامان آمدن و خیزش او براى دفاع از مسلمانان و مقدسات آن ها بیم ناک بود, بنابراین اتحاد آن را

گسستند و ذخایرش را چپاول کردند و آن گاه هیبت آن دولت را پایمال نمودند و در پایان جنگ جهانى اول نیز آن را تقسیم کردند و سپس براى هر کدام از آن بخش ها یکى از سرسپردگان خو درا گماشتند. بنابراین جز برگرداندن اتحاد اسلامى و از بین بردن استعمار و دست نشاندگانش در کشورهاى اسلامى راهى وجود ندارد.
آرى, انقلام اسلام یکى بیش نیست,از ایران آغاز مى شود و بى آن که توقف داشته باشد هم چنان نظام هاى سرسپرده در کشورهاى اسلامى را از بین مى برد و اتحاد و توان و ابهت اسلام را به او بر مى گرداند, که در نتیجه استعمار از آن واهمه خواه داشت و بلند پروازى هاى صهیونیسم نیز متوقف خواهد شد.

3 ـ ضرورت رهایى مظلومان و محرومان: پس از آن که استعمار از سرسپردگانش در کشوهار اسلامى کمک هاى کافى گرفت و کاملا ثروت هاى آن کشورها را غارت نمود, نتیجه آن شد که صدها میلیون گرسنه و بیمار و بى سواد ,در مقابل اقلیت بسیار ثروتمند و غوطه ور در فساد ,به وجود آمد. بنابراین کشورهاى اسلامى آبستن یک انقلاب اجتماعى اند,زیرا محرومان بر ضد اقلیت مرفه خواهند شورید, از آن جایى که این اقلیت حاکم قدرت را در اختیار دارد, لذا زشت ترین شیوه ها را در سرکوب و شکنجه به کار مى گیرد, در این میان, ما موظف به کمک رسانى به ستم دیدگان و ستیز با ستمگرانیم, درست همان گونه که امامان و علماى پس از پیامبر اکرم(ص) چنین کردند.

آیا رواست که ما امروزه سکوت پیشه کنیم و حال آن که ستم گران و سود جویان صدها میلیون نفر را از کم ترین خوشى ها و نعمت هاى دنیا محروم کرده اند؟ شک نیست که وظیفه علما و همه مسلمانان این است که از این ستمگرى ها پیش گیرى کنند و براى خوشبختى میلیون ها انسان سعى کنند, حکومت هاى ستمگر را در هم بشکنند و با برپایى حکومت اسلامى, پایه هاى حکومت خیانت کاران و مفسدین را متلاشى و دولتى اسلامى بنا کنند تا سرزمین هاى اسلامى را حفظ و از بیضه اسلام دفاع کند و از ارزش هاى او پاسدارى نماید.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر