پروژه دانشجویی مقاله چگونه توانستم لجاجت اسرا را در کلاس اول راهنمایی کاهش دهم فایل ورد (word) دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله چگونه توانستم لجاجت اسرا را در کلاس اول راهنمایی کاهش دهم فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله چگونه توانستم لجاجت اسرا را در کلاس اول راهنمایی کاهش دهم فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله چگونه توانستم لجاجت اسرا را در کلاس اول راهنمایی کاهش دهم فایل ورد (word) :
چگونه توانستم لجاجت اسرا را در کلاس اول راهنمایی کاهش دهم
فهرست مطالب
عنوان صفحه
تقدیر و تشکر الف
چکیده ب
مقدمه: ج
توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسئله 1
گردآوری اطلاعات شواهد (1) 5
پیشینه تحقیق: 9
تجزیه و تحلیل دادهها 10
انتخاب راه حلهای جدید و موقتی: 11
اجرای طرح جدید و نظارت بر آن: 12
گردآوری اطلاعات شواهد (2) 14
ارزشیابی تاثیر اقدام جدید و تعیین اعتبار آن 16
تجدید نظر و دادن گزارش نهایی و نتیجه گیری 18
پیشنهاد 19
منابع و مآخذ : 20
چکیده
در کلاس اول راهنمایی دانش آموزی داشتم بنام اسرا از بچه هایی بود که مشکل اخلاقی و رفتاری داشت. از نظر ظاهر دختری آرام با هیکل معمولی و عینکی با قیافه ای دوست داشتنی اما اخمو ;. از نظر عاطفی در خانواده به او خیلی رسیدگی و محبت می کردند. و خواسته هایش را بزودی برآورده می کردند. از این بابت احساس می کرد
که پس همه باید با او اینچنین باشند.
در طول سال حوادث مختلفی برای من در کنار اسرا رخ داد که گاه شیرین و گاهی تلخ و ناراحت کننده بود.
با هر روشی در برطرف کردن رفتارهای نامطلوب ایشان و
در نهایت کوشش در فعالیتهای یاددهی و یادگیری او پیش می رفتم. ولی متأسفانه جزء بچه های سخت جوش و لج¬باز بود. چه در مورد رفتار با خودم چه در مورد برقراری ارتباط با سایر همکلاسی ها. خیلی سعی می کردم رابطه¬ی دوستی با او برقرار بکنم.و اعتمادش را جلب نمایم و از این طریق هم رفتار او را بهبود بخشم و هم در آموزش او موفق باشم.
تا اواخر آبان ماه وضع به همین روال بود . تا اینکه با مادرش برای چندمین بار صحبت کردم. که چرا اسرا خصوصیات اینچنین دارد. کم حرف می باشد. با دوستانش رابطه ای ندارد.
در پاسخ به سؤالاتم سرش را پایین می اندازد. از نشان دادن تمرین هایش در عربی به من خودداری می کند. دائم سرش توأم با دست¬هایش بر روی نوشته هایش می افتد و هرگز نشان نمی دهد.
و جو کلاس را با این رفتارهایش به خود متوجه می کند. مادرش مطالبی را برایم اظهار کردند و با این ملاقات اطلاعاتی از گذشته¬ی او دستگیرم شد. در حیطه های مختلف یادگیری و برخورد صحیح با او کارم را شروع کردم.
با او بیشتر صحبت می کردم. از بچه ها می خواستم با او گرم باشند.
و با ایجاد رابطه¬ی دوستی اعتمادش را جلب نمودم. تا حدودی اخلاق و رفتارهای نامطلوب او را کاهش دادم. و در آموزش و پیشرفت او قدم نهادم. بیشتر او را تشویق می نمودم. تا اینکه سایر دانش آموزان کلاس دید مثبتی به او پیدا نمودند.
ـ پیشرفت های درسی و اخلاقی و رفتاری ایشان را به والدین و نیز مدیر و معاون مدرسه گزارش می دادم و در این راه حمایت آنان موجب دلگرمی در کارم می شد.
به امید روزی که تمامی دانش آموزان مشکل دار، آموزشی ـ پرورشی ـ رفتاری و تربیتی از طرف معلم کلاس به موقع شناسایی و حمایت بشوند و هرگز طرد نشوند.
تقدیر و تشکر
سپاس بیکران خداوند توانا را که به ما از جمله
نعمات اندیشیدن و نوشتن را عطا فرموده درود فراوان بر پیامبر بزگوار اسلام (ص) که بزرگترین معلم در عالم بشریت بود.
تقدیم به تمامی پویندگان و رهروان علم و دانش و تعلیم و تربیت و سپاس بیکران از مدیریت و معاونت محترم آموزشگاه رقیه و تمامی همکاران و اولیاء گرامی دانش آموز نامبرده مورد مشکل که در حل مشکلات وی در طول سال با من همکاری داشتند.
مقدمه
شناخت درد علم است. قبول درد واقع گرایی است. و درمان درد هنر است.
پس سه هدف تربیتی محبت، احترام، و مسولیت پذیری در کار باید حفظ بشود.
در حدود هفتاد درصد موفقیت یک معلم به کیفیت رابطه-ی عاطفی او با فراگیران بستگی دارد.
رابطه¬ی معلم با شاگردانش ارتباطی عمیق و بسیار تأثیرگذار است.
این رابطه اگر بر مبنای اصول صحیح برقرار شود، ماندگار، صمیمانه و ثمربخش خواهد بود.
آن گونه که سعادت دنیا و آخرت دانش آموز را رقم خواهد زد.
توصیف وضیعت موجود و تشخیص مسئله
اینجانب رقیه کریمی دبیر دینی و عربی منطقه مرند هستم . 24 سال سابقه تدریس در مقطع راهنمایی در دروس دینی و عربی و قرآن دارم. حدود 17 سال در مدارس شهری و 7 سال در مدارس روستایی با دانش آموزان خوب، عالی، ضعیف سر و کار دارم و امسال در آموزش راهنمایی رقیه مرند مشغول به تدریس بود این مدرسه دو نوبت و در وسط شهر واقع شده و ساختمان مدرسه قدیمی و یک طبقه می باشد و از لحاظ امکانات آموزشی و فرهنگی در حد متوسط می باشد و این مدرسه دارای 13 پرسنل و 120 دانش آموز بوده که دو کلاس آن اول و دو کلاس سوم راهنمایی و امسال کلاس دوم راهنمایی در این مدرسه نبود و هر کلاس تقریباً دارای 30 دانش آموز بود در روز اول سال تحصیلی وقتی وارد کلاس اول راهنمایی شدم بچه ها با هیاهو و در حالی که سلام می کردند از جایشان بلند شدند بعد از جوا
ب سلام و احوال پرسی و معرفی خودم از آنها خواستم خودشان را معرفی کنند همه با چهره خندان و شاد خودشان را معرفی کردند ولی نوبت به دانش آموزی رسید که دیدم عینک در چشم، اخمو و در حالی که دستهایش را در بغل حلقه زده بود و تنها در ردیف آخر نشسته بود جلو رفتم و پرسیدم دخترم چرا ناراحتی اسم شما چیه؟ خودت را معرفی کن اما جوابم را نداد دوباره پرسیدم عزیزم اسمت را برای من و دوستانت بگو با صدای خیلی آرام
گفت« اسرا» سپس خودم اسم او را با صدای بلند به بچه ها معرفی کردم اسرا اولین فرزند خانواده بود و یک خواهر کوچکتر از خودش داشت. پدرش کارمند شبکه بهداشت و کارشناس فوریتهای پزشکی بود و مادرش به کار خیاطی مشغول بود و
تا سطح دیپلم سواد داشت و از نظر وضع زندگی در سطح خوبی بودند. روز بعد وقتی وارد کلاس شدم دیدم دوباره با همان قیافه قبلی در پشت تنها نشسته است از او خواستم ردیف جلو کنار یکی از بچه ها بنشیند همین کار را کرد. سوم مهر ماه مادرش به مدرسه آمده بود در دفتر مدرسه بودم. صدایم کرد بیرون رفتم و مادرش گفت اسرا اصلاً دوست نداشت به این مدرسه بیاید. من خودم اصرار داشتم به این مدرسه بیاید. پرسیدم چرا؟ گفتند: تمام دوستان اسرا به مدرسه غیرانتفاعی رفتند. اما من تعریف این مدرسه را شنیدم که دارای معلمانی با تجربه و فعال است لذا اصرار داشتم که به این مدرسه بیاید.
به همین علت لج¬بازی می کند و حاضر نیست بیاید. برای همین منظور من یک جامدادی خریدم تا شما بعنوان جایزه به ایشان بدهید. تا به این طریق علاقمند بشود.
قبول کردم. جامدادی را را که کادو شده بود گرف
تم و اسرا را از کلاس با محبت و گرمی به دفتر مدرسه آوردم.
در حضور هم معلمان اسرا را به مدیر و معاون و سایرین معرفی کردم.
گفتم: اسرا به خاطر اینکه این مدرسه را برای درس خواندن انتخاب کردی خوشحالم و برایت جامدادی زیبایی که خودت دوست داشتی خری
دم.
اسرا به اجبار لبخندی زد و کادو را گرفت، و محکم در بغل خود جای داد. و با مادرش از دفتر مدرسه به سالن رفته و من به دنبالشان رفتم. ولی در حالی که قیافه-ی اخمو به خود گرفته بود. به مادرش می گفت. کیف مرا بردار و برویم.
دستش را گرفتم و قدم را با او یکی کردم و گفتم: اما دخترم من از تو خیلی خوشم می آید. اگر صبر بکنی دوستانت همگی به تو و مدرسه¬ی تو حسودی خواهند کرد. در حالی که تمایلی به جدا شدن از مادرش را نداشت. خداحافظی کرد و به کلاس بردم. گفتم: بچه ها چه کسی دوست دارد با این دختر خوب دوست باشد؟ همگی دست بالا برده و فریاد زدند خانم من خانم من اضافه کردم خوش به حالت اسرا که اینقدر دوست پیدا کردی..
یکی دو هفته گذشت. اسرا به نوشتن تمرین
ات عربی اصلاً علاقمند نبود. دائم سرش و دست خودش را روی کتاب و دفتر می گذاشت و مشغول می شد.
زمانی که متوجه می شدم و سرش را بلند می کردم. عرق از سر و صورتش می ریخت عصبانی می¬شد و دست مرا پرت می کرد. همینطور به رفتار نامطلوب خودش ادامه می داد. و جوابی برای گفته¬ها و سؤالات من نمی داد.
این رفتار او مرا خیلی اذیت می کرد. در ملاقات بعدی با مادرش علت این اعمال او را می پرسیدم می گفت: شاید جای نشستن او تنگ است. موضوع را با ناظم مدرسه در جریان گذاشتم و برایش با موافقت مدرسه یک تک صندلی آوردم
و در ردیف جلو کلاس قرار دادم.
از طرفی دیگر اسرا یک مشکل دیگری هم داشت، که بسیار کم حرف بود و تن صدای بسیار آرام داشت بندرت صدای او را در حین جواب به سؤالات می شنیدم.
به قول مادرش تن صدایش به پدر و عمه هایش رفته است.
اسرا فارسی زبان بود اما ترکی هم به خوبی می توانست صحبت بکند.
در زنگهای تفریح متوجه می شدم بی خودی جیغ می کشد و از این طرف حیاط به طرف دیگر می¬دود.
احساس می کردم. در زنگهای تفریح کمی شادتر می باشد. اما در کلاس درس موقع پرسش کردن جوابی نمی داد
و با لج¬بازی و اخلاق تندی که داشت حاضر به همکاری با من نمی شد. با کسی رابطه¬ی دوستی نداشت. موقع جواب دا
دن با ابروهایش سخن می گفت. با صدای خیلی آرام متن درس را می خواند. طوری که حوصله بچه ها سر می رفت و شروع به صحبت می کردند.
هر وقت نوبت اسرا به خواندن متن درس عربی می رسید، کلاس پر از سر و صدا می شد. چون کسی صدای او را نمی شنید سعی می کردم، به جلو صدا بکنم. کتاب را جلوی چشمانش قرار می داد. و با صدای آرام که معلوم نبود درست می خواند یا غلط. با کلمات و جملات تشویق آمیز سعی می کردم او را به بلند خوانی هدایت بکنم.
اما شروع کمی خوب ولی رفته
رفته تن صدا خاموش می شد.
و کم کم کتاب به جلوی چشمانش می رفت. و در صورت تذکر بنده قهر می کرد و با سرعت به حالت دویدن در سر جایش می نشست.
برای نوشتن تمرین او را پای تخته سیاه می خواندم با اینکه خودش به رأی خودش می آمد. اما با حرکاتی که از خودش درمی آورد. جو کلاس را به شوخی و مسخره کردن می گرفت و با حرکاتی که از خود نشان می داد جو کلاس را مشغول خودش می کرد. و موجب بدآموزی یک عده دیگر می شد.
تا اواخر آذرماه یعنی نزدیک به نوبت اول همینطور به لج¬بازی و تندخویی خودش ادامه می داد. و با غرور بیش از حدی که داشت و به قول مادرش ارثی بود. و در صورت تذکر وسایل خودش را به کیف می انداخت و دستهایش را محکم به روی گوش هایش می گذاشت تا صدایی را نشنود.
دیگر از کارهای او خسته شده بودم. وقت کلاس را با رفتارهایش تلف می کرد.
کند بودن او در پیشرفت درس از یک طرف و سایر مشکلات اخلاقی او از طرف دیگر مرا کلافه و نگران کرده بود و لازم بود اقداماتی در مورد ایشان انجام بدهم.
گردآوری اطلاعات شواهد (1)
قبل از هر چیز پرسشنامه ای در چند بند، جهت بررسی وضعیت خانوادگی، بهداشتی و عاطفی دانش آموزان برای اولیا فرستادم و ا
ز آنها تقاضا کردم به پرسشنامه ها جواب درست و واقعی بدهند. تا بتوانم از اطلاعات آنها به عنوان یک رهنمود استفاده کنم.
با مدیر و معاون آموزشی و پرورشی مدرسه جلسه ای برای روش برخورد با رفتارهای ناپسند و لجبازی اسرا تشکیل دادم. در این جلسه نظرات سایر پژوهشگران و دوستان را در مورد این رفتارها و لجبازی اسرا مطرح کردم. همچنان که، حاضرین در جلسه نظرات خود را بیان می کردند من نیز تلاش می کردم نکات مهم و عمده¬ی صحبتهای آن ها را به طور خلاصه یادداشت کنم.
جلسه¬ی دیگری با همکارانم تشکیل دادم. یکی از همکارانم به دلیل سابقه طولانی در امر تدریس تجربیات گرانقدری داشتند و نکات جالبی را مطرح نمودند.
نظرات مفید همکاران را در این جلسه نیز در دفترم یادداشت نمودم. به پیشنهاد یکی از همکاران جلسه¬ی دیگری با چهار نفر از اولیا که از نظر سواد در سطح عالی بودند و جزء همکاران در سایر مدارس بودند به اتفاق مدیر و معاون تشکیل دادم. من نتایج صحبت، و نظرات والدین را یادداشت نمودم و همچنین از نظریات مشاور مدرسه استفاده کردم و برای جمع آوری اطلاعات به مطالعه و بررسی بعضی از عوامل پرداختم مانند :
الف) عوامل فردی شخصیتی: دفترچه¬ی سلامت و را از مدرسه خواستم و ضمن مطالعه که خوشبختانه از نظر هوشی مشکلی نداشت،کارت بهداشتی او را از نظر روند رشد قد و وزن مطالعه کردم که روند رشد به طور معمولی بو
د از نظر بینایی فقط مشکل عینکی بودن و از نظر شنیداری هیچ مشکلی نداشت.
ارزیابی غیررسمی نشان دهنده¬ی ضعف او در زمینه دیداری ـ حافظه¬ی دیداری، دقت و تمرکز در نوشته ها بود و در حین ارزیابی متوجه شدم، زمانی که عینک به چشم نمی زند، و خوداری می کند دید او در شتن جواب تمرین ها از روی تخته سیاه پائین می باشد.
و اغلب اوقات که از عینک زدن خوداری می کرد تکالیف درسی و نوشته هایش ساعت ها طول می¬کشید و غالباً آن ها را به تعویق
اسرا فردی بازی گوش بود که آموزش را همیشه به باد مسخره می گرفت. و همچنین مغرور بود هرگز سؤال نمی کرد و در برابر تکالیف خود احساس مسئولیت نمی کرد.
ب) عوامل خانوادگی: تقریباً نزدیک به نوبت اول بود. طی دعوت رسمی از مادرش و ضمن گرفتن اطلاعات از شرایط زندگی اسرا در خانه مادرش اظهار کردند. خانم اسرا اولین دختر من است. موقع تولد زایمان سختی داشتم. وزن او یک و نیم کیلو بود. کمی نارسایی داشت به همین خاطر چند ماهی در دستگاه مانده بود.
در تمام مراحل رشد از سایر کودکان هم سن خودش کمی دیرتر بود.
دیر لب به سخن وا کرد، دیرتر از سایر بچه ها شروع به راه رفتن کرد. بیان جمله¬ی کامل او از چهار سالگی بود. تمام این حرفها را در حالی برایم تعریف می کرد، که اشک در اطراف چشمهایش حلقه زده بود.
مادرش باسواد بود با بیان جمله های ادبی و خوب مشکل اسرا را برایم تعریف می کرد.
و اضافه کرد دخترم را با سایر بچه های همسن و سال مقایسه می کردم و خیلی حرص و جوش می¬خوردم. اضطراب اینکه چه خواهد شد دائم سراپایم را می گرفت. هر کاری می کرد چیزی نمی¬گفتیم. همه جوره امکانات در اختیارش قرار می دادیم.
اسرا دختری لوس است، که همه چیز باید به وفق مراد او باشد در غیر اینصورت لجبازی می کند.
از چهار سالگی متوجه شدیم که تنبلی چشم دارد. و همچنین آستیک ماتیسم چشمی شدید دارد ولی اصلاً دوست ندارد عینک بزند.
هر چهار ماه به دکتر چشم پزشک در تبریز مراجعه می کنیم.
پرسیدم. چرا خیلی آرام و یواش صحبت می کند. با خنده جواب دادند. خانم تن صدای اسرا ارثی می باشد پدر و عمه هایش اینچنین صحبت می کنند.
پرسیدم پس آخر لج¬بازی و اخلاق تند او چی. چرا به حرف من گوش نمی دهد. در برابر من مقاومت می کند. باز هم با خنده گفت: نمی دانم
شاید این مورد به خودم رفته است. زیرا خودم نیز در زندگی فردی لج¬باز هستم.
در خاتمه از مادرش خواستم برای برطرف شدن رفتارهای فرزندش و نیز پیشرفت درسی او با من همکاری داشته باشد که صمیمانه قبول کردند.
حاصل این ملاقات این شد که اولاً اسرا جزء بچه های سخت متولد شده می باشد.
از عینک زدن بدش می آید. و شروع به لج¬بازی می کند. مشکل آستیک ماتیسم شدید دارد.
کم بودن تن صدای او ارثی می تواند باشد. و کند بودن و عدم پی
شرفت او در درس نزدن عینک در حین خواندن و نوشتن می تواند باشد. همچنین در تربیت، او لوس به بار آمده است.
ج) عوامل مدرسه¬ای: به منظور بررسی وضعیت اسرا در محیط مدرسه در زنگهای تفریح به بیرون می¬رفتم. با ناظم آموزشی و پرورشی در مورد کنترل رفتار اسر
ا صحبت کردم. معاون پرورشی بارها اظهار کرده بوده که او دائم
نگران این طرف و آن طرف می رود و آرامش کمتری دارد. با کوچکترین هیجان با صدای بلند جیغ می کشد و به این طرف و آن طرف مدرسه می دود. ارتباط دوستی چندانی با هم کلاسی¬های خودش نداشت.
و انگیزه کافی در یادگیری نداشت. و در مقایسه با سایر همکلاسی های خود در نوشتن کند بود و دست خط خوبی نداشت.
زودتر خسته می شد و وسایل خود را جمع می کرد و سرش را به روی میز می گذاشت.
در صورت اعتراض من بی تفاوت می شد و اعتنایی به گفته¬ی من نداشت.
پیشینه تحقیق
چه کسی و با کدام خصوصیات اخلاقی و اجتماعی و تجارب علمی و حرفه ای می تواند سازش نایافتگی رفتاری دانش آموزان را با حسن تربیت پیشگیری کند؟ دکتر غلامعلی افروز
به نظر بسیاری از محققان مشارکت اجتماعی و گروهی اساسی ترین فعالیتی است که از طریق آن یادگیری در کلاس درس اتفاق می افتد.
به نظر بسیاری از پژوهشگران برای کنار آمدن با رفتارهای ناپسند در کلاس درس و آموزش فعالیتهای یاددهی و یادگیری باید به روش پژوهش در کلاس (راهنما و معلمان با عشق و محبت و برقراری روابط دوستی، رفتارهای ناپسند شناسایی و به روش علمی و عملی درمان بشود).
تجزیه و تحلیل داده¬ها
پس از جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل آن ها به این نتیجه رسیدم که در اسرا اولاً انگیزه و هدف در یادگیری و شناخت مسائل آموزشی به خوبی بچه های همسن و سال خودش صورت نگرفته است به همین علت از نظر آموزشی همگام با سایر بچه های کلاس نمی باشد. به همین خاطر زود خسته می شود و وسایل خود را جمع می کند. و در برابر یادگیری و آموزش مقاومت می¬کند.
ـ مشکل اساسی دیگر او در دید و عینکی بودن و آست
یک ماتیسم شدید چشمی می باشد و با این مشکل حاضر به عینک زدن نمی شود و در کیف خود قرار می دهد.
مشکل اساسی دیگر او در خانواده و تأثیر اطرافیان او که باعث لج¬بازی و خشونت او می شود.
توانایی سخن گفتن در برابر جمع را ندارد. در فعالیتهای گروهی و کلاسی شرکت فعال ندارد با مطالعه کتابهای گوناگون و استفاده از تجربیات همکاران با سابقه راههای زیر را در پیش گرفتیم.
انتخاب راه حل¬های جدید و موقتی
1ـ الگو بودن در عینک زدن:
چون خودم عینکی بودم. اول از اسرا می خواستم عینک مرا به چشمم بزند. و سپس از او می خواستم خودش هم عینکش را بزند. از این کارم استقبال می کرد.
و خودش را آماده می کرد تا عینک مرا بزند. ولی در زدن عینک خودش بازهم سستی می کرد و خودم از کیفش در می آوردم.
2ـ کارت تلاش:
به خاطر زیبا نویسی ـ و جواب دادن درست به تمرینهای عربی به او کارت تلاش می دادم.
در روخوانی عربی نیز برای کم شدن تعداد غلط¬ها کارت تلاش می دادم همین امر سبب شد که تعداد غلط¬های او رفته رفته کم شد. و او با افزایش کارتها خوشحال می شد.
3ـ تلفیق آموزش در منزل:
در طول این مدت مادرش همکاری جدی با بنده داشت با روشی که خودم ارائه می کردم. در منزل نیز تکرار و تمرین داشته و خودم مدام به تمریناتش رسیدگی می کردم و کارت تلاش می دادم تشویق می کردم . خود این روش نیز به دقت ـ سرعت و پیشبرد اهداف آموزشی کمک زیادی کرده بود.
4ـ کاهش ناروانی کلامی:
چون در خواندن شفاهی متن درس عربی با صدای بلند مشکل زیادی داشت او را با هم کلاسی هایش جفت می¬کردم تا با صدای بلند متن درس را بخواند. این کار باعث می شد که اعتماد به نفس او در این حین خواندن بالا برود و بچه ها غلط های او را نشمارند.
طرز گرفتن کتاب را با دوستش مقایسه می کردم. و به خاطر شیرین شدن مطلب با سانتی متر فاصله¬ی کتاب را با چشمانش و هر دو دست اندازه می گرفتم و اظهار می کردم حالا دیگر کتاب را درست در دست می گیری و می خوانی با این کار او را تشویق می کردم که به چشم خودش نزدیک نکند. احساس می کردم با این کلم
ات اعتماد به نفس او بیشتر می شود. اما در بلند خوانی متن درس بازهم مشکل داشت.
اجرای طرح جدید و نظارت بر آن
1- برای تشویق اسرا به تقویت صدا و بلند خوانی متن درس سعی می کردم ضبط صوت به کلاس ببرم و صدای او را ضبط بکنم. این کار را به گونه ای توجیه می کردم. هر کدام از بچه ها و صدایش را برای کلاس پخش می کردم. بچه ها از این روش
استقبال می کردند. زمانی که نوبت به اسرا می رسید می گفتم: دخترم شما باید به گونه ای متن کتاب را بخوانی که صدایت بهتر از سایر بچه ها ضبط بشود. در اوایل نتیجه این کار کند بود اما همین کار را چندین بار انجام دادم. تا اینکه تن صدای اسرا در مراحل متوالی افزایش یافته بود طوری که از پخش صدایش خنده بر لبانش جاری می شد و بالا و پایین می پرید و خوشحال می شد و می گفت:
کلمات کلیدی :
»
نظر